متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

کامل شده مجموعه دلنوشته‌های چَمروش | فاطمه آماده نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Fateme Amade
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 29
  • بازدیدها 1,884
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,830
پسندها
7,717
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
نام نویسنده: فاطمه آماده
نام دلنوشته: چَمروش
تگ: منتخب
ویراستار: Morf

مقدمه:
تَمَدُّنی غَنی
سرزمینِ مردمِ آزاده و نَجیب
فلاتِ پهناورِ ایران، خاکِ جاویدانِ من... .
خاکی که با خون آبیاری می‌شود. بوی اجسادِ فدایی شده، عطری با رایحه‌ی شرافت را در گرداگرد این مرز و بوم می‌پاشد.
فرزندانِ ایران نشان می‌دهند که چَمروش¹ هیچ‌گاه افسانه نبوده، بلکه خودِ خودِ آنها هستند.
پ‌ن¹: این موجود مرغی بسیار بزرگ است که به نوعی نگهبان ایران زمین بوده و هرکس که بخواهد ضرری به ایران برساند را از بین می‌برد. چمروش بدنی سگ مانند داشته و سر و بال‌هایش به مانند پرندگان است. این موجود در زیر درخت سوما ساکن است.
...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

SparK

مدیر بازنشسته
سطح
21
 
ارسالی‌ها
423
پسندها
10,230
امتیازها
27,613
مدال‌ها
22
  • #2
•| بسم رب القلم |•


آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg





نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,830
پسندها
7,717
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
***
بر فرازِ خاکِ خون خورده پَر می‌زنند؛
مردمی با بال‌هایی فِسرده.
از جنوب اوج می‌گیرند؛ در جوار آفتابِ سوزان، زیر نور مستقیم خورشید، شعله می‌گیرند. اما چون سیمرغ زاده می‌شوند؛ از میان خاکسترها.
دانه‌های عرق شرم می‌‌چکد از پیشانی خورشید، گویی خجل شده‌ است از تابش پرتو‌ها.
پرنده‌های ایران نبرد را در پیش می‌گیرند، حتی اگر قرار بر نیستی باشد. حتی اگر ناوک قلبشان را بدرد باز می‌دوند و تن نحیف خود را سپر نخلستان‌های جنوب می‌کنند.
با تور‌ماهیگری عجیب اهریمن صید می‌کنند. چهره‌ی آفتاب‌سوخته‌ی خود را با خاکِ مقدسِ میهن گِلمالی و برای رهایی ایران صعود می‌کنند.
مردمی که با واژه‌ی «ترس» بیگانه هستند.​
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,830
پسندها
7,717
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
***
بادبان‌های کشتی را می‌گشایند، ناخدایانِ سرزمینِ آب‌ها.
تن فرسوده‌ی ایران را می‌کِشند بر موجِ دریاها.
وطن نفس‌نفس می‌زند و هزاران جسم زنده و مرده او را احاطه کرده‌اند.
باران‌های شمالی می‌بارند، درختی می‌روید و به دست اهریمنی شکنجه می‌شود. طوفان، خزرش را می‌بلعد. درختانِ جنگل‌هایش در فراسوی سبزی و طراوت چه بی‌رحمانه به دستِ شیاطین قطع می‌شوند. تبر می‌زنند به ساقه و درد می‌گیرد ریشه‌ی ایران. قطع می‌کنند و مه‌آلود‌تر می‌شود آسمانِ شمال.
اما دستانی بلوری نگه‌ می‌دارند نبضِ او را، ریشه و ساقه می‌دهند برای هوای او! با یک‌دست وطن و با دست دیگر دامن رنگارنگِ شمالی خود را می‌رقصانند و می‌آویزند به شاخ و برگ آن دستمال‌هایی به رنگ شوق. صدای پای کوبی را جهان می‌شنود و باز این چالوس است که...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,830
پسندها
7,717
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
***
نفسِ وطن بند ارومیه بود، نفسش را خشکاندند.
درنای کوچک دیگر نمی‌آید، شمال غربی مشکی بر تن کرده برای عذای چیچست.
آه کبودان خنجر می‌شود در سینه‌. لخته‌ای از آرمیتاژ باقی نمانده، آنچه هست نامی در جغرافیای تاریخ، نویسنده‌ای خسته در گوشه‌ی دفتر، برای دانستنی‌ها یادداشت کرده است.
کشتی چوبی افسرده، میان شوره‌زاری به نام دریاچه به نمک نشسته، بادبان‌های پاره را خاک به گروگان گرفته است، باد می‌وزد و گرد و غبار جامانده از کف خشکیده‌ی دریاچه دود می‌شود در چشمِ کشتی درد دیده، نمک‌های پاشیده چون برف می‌رقصند در تنفس‌‌ها، کشتی اما امیدوار است... ‌.
امید دارد تا ببارد از آسمان آب، امید دارد تا برسد دست اتحاد آذری‌ها، دوباره متحد شوند ماد‌ها و بختک شوند بر سر بیگانگان.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,830
پسندها
7,717
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
***
کرم‌هایی مزاحم بر خلیج‌فارس می‌لولند.
کسانی که حکومتشان سوسیالیست و حزبشان تک است.
فریاد آبزیان در اعماق دریا خفه شده و این‌بار ماهی‌ها از دست کوسه‌ها نمی‌جهند، این‌بار همه قصد فرار از حصار دشمن مشترک را دارند.
اکوسیستمِ دریا نجات را فریاد می‌زند.
زیستگاه در حال ویران، کف دریا در حال تخلیه و شمار آبزیان روز به روز با عدد صفر هم آشیانه‌تر می‌شود.
از دیدگان دریا گوهرناب سرازیر است، آری در آن همه آب باز قطره‌های خون‌آلوده اشکِ خلیج بر دل تبر می‌زند.
خلیجی هلالی که نور می‌دهد به شب‌های تاریک.
چشم‌هایی نگران به هلال خونی خیره می‌شوند. لباس‌هایشان دیگر خیس نیست، غمیگن هستند از این خشکی، آنها می‌دانند، می‌ایستند؛ غیرت وطن‌پرستی اجازه‌ی دست کشیدن از خلیج فارس را نمی‌دهد؛ اشک خلیج داغ...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,830
پسندها
7,717
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
***
جنگ، جنگ و جنگ... .
در کوچه‌های مملو از گرد و غبار، در کنار جوی‌های سرچشمه گرفته از خون‌ در رگ‌ها، خمپاره‌ها امان را بریده و نفس را تنگ کرده‌اند. موشک‌ها یکی پس از دیگری در حال تکه‌تکه کردن اجسام مقابل خود هستند .مرزنشینان عاجز اما پیوندی ناگسستنی با پایمردی دارند.
در طرف دیگر نبرد، مردی عراقی به حال ایران پوزخند می‌زند. ایرانی منفرد، ایرانی که به‌جز فرزندان خود کسی را در هم‌نشینی ندارد.
جوانان چون شاخه‌های گندم در حال درو، خود را شجاعانه و زرین شده قربانی دست خونخوار دشمن می‌کنند؛ برای دفاع، برای ماندن، برای بودن ایران... . بیدهای مجنون در جدال نابرابر پر پر شده اما ریشه‌هایشان را در خاک چون میخی در دیوار می‌کوبند.
پوزخندی که به پهنا بر صورت مردی عراقی خشکیده بود، بر لبان...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,830
پسندها
7,717
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
***
دریا میزبان بود... .
میزبان میهمانانی سوار بر سانچی.
دریای چینی هم مانند اجناسش بدلی بیش نبود.
در دیار آسمان تاریک فریاد ۳۲نفر از اعماق دریا به گوش و مغز استخوان می‌رسد.
می‌لرزد قلب ماه، طوفانی می‌شود کنون دریا، امواج سرعت می‌گیرد از فرکانس فریادهایی خاموش‌.
انتظارکشیدگان در ایران می‌شنوند؛ صدای درد را از فراسوی دریای چین شرقی می‌شنوند.
سانچی در عمق ظلماتی دریا جیغ می‌کشد. در پایین‌ترین نقطه‌ی دریا راکد شده، اما دسته داغدارش وطن را جست‌وجو می‌کند. غربت سخت می‌گذرد؛ حتی به اجساد، حتی برای مردگان، حتی برای ناپدید شدگان.
۲۹نفر مفقود، اما هزاران قلب انتظارشان را می‌کشد.
سه‌قلب بدون تپش برگشتند، اما داغ شدند.
خبر پیدا شدن جعبه‌ی سیاه‌ را شنیده شد؛ اما باز نه.
دریایِ چینِ شرقی...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,830
پسندها
7,717
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
***
در قفسه‌ی سینه‌ زغالی سرخ شعله در خود نگه می‌دارد.
انفجار، انفجار، انفجار... .
چه آسان مرگ با کام آزادشهر می‌رسد؛ آزادشهر دیگر آزاد نیست خانه‌ی غمباد است.
استانش گلستان، دیگر گلستان نیست، سیه‌ستان است.
معدن یورت تن سیاه‌ شده‌ی کارگران خود را در آغوش می‌گیرد. حلقه را تنگ می‌کند و راه نفس را می‌بندد.
صدای فریاد‌های دلخراش از بیرون معدن همه جا را پر کرده اما دریغ از یک‌ناله که از معدن به گوش برسد. کاش فقط می‌نالیدند تا گواهی باشد بر جان در تن حداقل یکی از پیکرها.
هیس... فریاد نکشید، مردان معدن خوابیده‌اند. زیر خروارخروار خاک و زغال‌.
مقصر که بود؟ معدن، تعییرکاران، استاندار، نبودن ایمنی و سنسور تشخیص نشت؟
کسی چه می‌داند که این داغ چگونه قرار است سرد شود؟ جزای آن را چه کسی...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,830
پسندها
7,717
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
***
داغ تازه، زخم هنوز جوش نخورده؛ چاقوی خودی به پهلو خورده، مهره داغ شده، متروپل هنوز هم اشکش سرازیر است!
سوزشش دم گوش و آهش گلو را خراش می‌اندازد.
جا مانده زیر آوار زندگی نزیسته، عشق‌های تازه جوانه زده، برادرها و خواهرهای از جان عزیزتر، امیدهای تازه جان گرفته، رفیق‌های شفیق، محبت‌های تب‌دار و هزاران چشم امیدوار.
هوای خرداد در آبادان گرمی خود را به رخ می‌کشد، سینه بر دل می‌زنند عزادارن، چه کرده‌ این داغ سنگین که آسمان هم داغ می‌کشد.
دنبال مقصر نگردید.هیچ‌کس اشک برادر اختلاص‌گر را باور نمی‌کند، این جسد دروغ است، این آه سنگین است، این نفرین گریبان گیر است.
اندکی عرق شرم آرزوست نه حمله، اندکی کمکی آرزوست نه باتومی، کمی وفاداری سگ را امید است نه لقبِ نجسی، مردم اهل غم این داغ را...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا