- ارسالیها
- 639
- پسندها
- 6,637
- امتیازها
- 21,973
- مدالها
- 11
- نویسنده موضوع
- #91
چند دقیقه بعد خاله زمرد با اصرار سونیا را برای رقص از جایش بلند کرد، آیسو هم به دنبالشان بلند شد.
سونیا کمی رقصید و دوباره سرجایش برگشت.
ماهک برق چشمهای خاله زمرد را که با اشتیاق رفتارها و حرکات سونیا را دنبال میکرد، دید و آهسته زیر گوش مادرش گفت:
- فکر کنم خاله، اهورا رو راضی کنه، معلومه خیلی از سونیا خوشش اومده.
مامان مهتا با لبخند جواب داد:
- دختر خوبیه.
آن شب بعد از خوردن شام و پایان مراسم، خاله زمرد افراد نزدیک فامیل را برای رفتن به دنبال عروس و داماد و ادامهی جشن در حیاط خانهی پدر سینا دعوت کرد.
خاله زمرد با سیاستی زنانه همان جا با اصرار از سونیا و مادرش هم قول ماندن برای جشن آخر شب را گرفت.
سوسن خانوم مادر سونیا در برابر اصرارهای خاله زمرد گفت:
- آخه زمرد خانوم! شما...
سونیا کمی رقصید و دوباره سرجایش برگشت.
ماهک برق چشمهای خاله زمرد را که با اشتیاق رفتارها و حرکات سونیا را دنبال میکرد، دید و آهسته زیر گوش مادرش گفت:
- فکر کنم خاله، اهورا رو راضی کنه، معلومه خیلی از سونیا خوشش اومده.
مامان مهتا با لبخند جواب داد:
- دختر خوبیه.
آن شب بعد از خوردن شام و پایان مراسم، خاله زمرد افراد نزدیک فامیل را برای رفتن به دنبال عروس و داماد و ادامهی جشن در حیاط خانهی پدر سینا دعوت کرد.
خاله زمرد با سیاستی زنانه همان جا با اصرار از سونیا و مادرش هم قول ماندن برای جشن آخر شب را گرفت.
سوسن خانوم مادر سونیا در برابر اصرارهای خاله زمرد گفت:
- آخه زمرد خانوم! شما...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.