روی سایت دلنوشته‌های یک شبگرد | Ailin کاربر انجمن یک رمان

[AiLiN_R]

نویسنده: (Ailin(R
ویراستار: نسترن بانو

دلـــنوشــــــــتهــــ هـــایــ: یــکـــ شـــــبگــــــرد...

مقدمه:

نوشته‌های من برگ خزون نیست که
بخونی و پات رو بذاری روش و رد شی
فقط یه مکث می‌خواد و...

 

[AiLiN_R]

قهوه تلخ

من قهوه که می‌خورم تلخِ تلخ می‌خورم
معمولا قهوه‌ش رو بیشتر می‌ریزم
شیر هم نمی‌ریزم
سیاهِ سیاه
مثل زهرمار می‌شه
اما دوسش دارم
با لذت می‌خورم
هوشیارت می‌کنه
تازه پا به پات بیدار می‌مونه
یه جورایی مثل آدمای رک می‌مونه
دورو نیست، ریا نداره

همینه که هست...

 

[AiLiN_R]

دلتنگی

دلتنگی...
امان از این دلتنگی
این دلتنگی‌هایی که گاهی از جنس اشک‌اند
گاه از جنس بغض
گاهی سکوت می‌شوند و خاموش می‌مانند
آخ... که گاهی هق هق می‌شوند و می‌بارند

اما دلتنگی من واسه تو، یه جنس غریبی داره،
یه جور خاص!

همین دیگه...

 

[AiLiN_R]

فقط لمس دست‌های تو

آخ که اگه من باشم و تو...
تو باشی و جاده
جاده باشه و بارون
بارون باشه و مه
مه باشه و ترس
ترس باشه و دست‌های تو
دست‌های تو باشه و دست‌های من
کافیه...
دیگه نه جاده
نه بارون و مه
نه هیچ چیز دیگه مهم نیست
فقط دست‌های تو باشه همه چی تمومه...

همین...

 

[AiLiN_R]

پیشکشی

نوشته‌هام رو تقدیم می‌کنم به تو
تمام نوشته‌هام رو
می‌دونم چند تا جمله هیچی نیست... ناقابله
ولی قسمتی از عمر منه
قسمتی از بیقراری‌هام
بیتابی‌هام
خواستن‌هام
این حرف‌های لعنتی، به راحتیِ خوندنش نوشته نشده
نوشته‌هایی از احساس
ولی این کجا... احساس واقعیِ من کجا...!
بخونشون
تو سکوت
شب
وقتی هوا می‌گیره
وقتی دلت می‌گیره
پیشکشی منه...

همین...

 

[AiLiN_R]

تنهایی

من خسته‌ام، خسته
خسته و سرگردان، تنها و بی کس
گوشه اتاق تاریکم نشسته‌ام،
مثل هرشب، تنها همدمم را در آغوش کشیده‌ام.
او کیست؟
دو زانوی من...
آری من دو زانوی خویش را در آغوش کشیده‌ام و او را می‌فشارم،
تا حس سفر در دلم همیشه تازه بماند.
آری دو زانوی من همیشه مرا در یافتن عشق و حقیقت همراهی کردند؛
اما هیچ‌گاه آن را نیافتم.
درها همه بسته بودند،
قلب‌ها یخ زده و توخالی...
حال می‌خواهم بگریم... فریاد بزنم... ناگفته‌ها را بازگو کنم...
اما برای که؟ اما برای چه؟
جز این دو زانوی من چه کسی است تا مرا دریابد...؟
چه کسی است تا من بتوانم
با او از عشق و دوست داشتن بگویم...؟
آرای به راستی که هیچ کس نیست...
هست؟
من تنها هستم، تنهای تنها...
شاید فقط تنهایی مرا بفهمد... شاید تنهایی بتواند
داغ تنهایی...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[AiLiN_R]

اشک

روبالشتی‌ها رو نباید شست
رد دلتنگی‌ها رو می‌شه از رو بالشت هر کسی خوند
همون قطره‌هایی که وقتی خودت رو به خواب زدی
یواشکی قل می‌خوره و رو بالشت می‌شینه...

 

[AiLiN_R]

حس خوب

وقتی حس خوبی داری
همه چی زیباتره، دیگه هوای ابری دلگیر نیست
دیگه تو بارون خودت رو جمع نمی‌کنی، کلاهت رو بر می‌داری، روت رو می‌کنی به آسمون،
تا قطره‌های بارون صورتت رو خیس کنه!
دلت پر می‌کشه... قنج میره...
هول میشی... هرچی می‌خواستی بگی یادت میره،
فقط می‌خندی!
بازم دیوونه‌ای...

 

[AiLiN_R]

می‌دونی

می‌دونی دلم تنگ شده برای خاطرات شیرینمون
همونایی که هر وقت به یاد می‌اوردیم ته دلمون قنچ می‌رفت...
می‌دونی دلم تنگ شده برای لمس دستات
همون دستایی که فقط من حق لمسیدنشون رو داشتم
می‌دونی دلم تنگ شده برای شیطنت چشمات
همون چشمایی که فقط پیش من بودی برق شیطنت داشت
می‌دونی دلم برای خیلی چیزا تنگ شده
خیلی چیزا...

 

[AiLiN_R]

خسته‌م

خسته‌م، اینقدر خسته که دلم می،خواد هرچه زودتر بمیرم...
به جون تو قسم خیلی خسته‌م!
دیگه بسه برو
یه روز بی توهم یه روز با توهم
دیگه خسته‌م، به جونت قسم خسته
دیگه بسه برو
از این دنیا دیگه خسته‌م
دیگه رسیدم به اخر جاده
همین جا خط پایانه
می‌خوام اروم بگیرم من از این دنیای الوده...