فال شب یلدا

دلنوشته کامل شده فارسی ترجمه اشعار In Love With Pain | سورین مترجم انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Surin
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 87
  • بازدیدها 2,488
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #31
پَری در باد

با گذشت سال‌ها، همیشه فکر می‌کردم که پَرِ گمشده‌ای هستم
که در بین نیروهای هوا گیر افتاده.
همیشه فکر می‌کردم
عشق در میان باد به وزش در می‌آید،
زیرا این چیزی‌ست که همیشه در گوشم فرو کرده بودند.
نمی‌توانم کنترلش کنم.
من برای عشق، زیادی گمشده‌ و سنگ‌دل هستم.
اما می‌دانم که عشق من وحشی‌ست
و اگر بخواهی آن را به زانو در بیاوری
همه‌چیز را ویران می‌کند.
من تمام نیروهایی هستم که نمی‌شود کنترل کرد،
همان‌هایی که می‌خواهند آزاد باشند.
من گم شده نیستم؛ در واقع، تو مرا گم کرده‌ای.
من همان عشقی هستم که همیشه دنبالش خواهی گشت،
همان که هرگز نخواهی یافت‌.
زیرا تو سعی در کنترل کردن پر داشتی،
درحالی‌که من خودِ باد بودم.

***
 
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #32
غبارِ ستاره

در آخر
من هرگز تکه‌ای از خودم به جا نگذاشتم
بلکه همیشه تبدیل به غبار شدم.
تو مرا
به خاطر ستاره‌ای که بودم
و طوری که در عشق می‌سوختم
به خاطر خواهی آورد؛
و خواهی دید که هرکسی
نمی‌تواند این‌گونه باشد.

***
 
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #33
در اوقات دیگر

به مرگ فکر می‌کنم
و با دانستن این که قرار است با آن به آرامش برسم
به آرامی نفس می‌کشم.
این باعث میشود به تو
و به لحظه‌ی رفتنت فکر کنم.
آن زمان، چیزی در درون من درحال مرگ بود
اما به آرامی نفس می‌کشیدم
زیرا می‌دانستم بعد از تو، آرامش خواهد بود.

***

عمق

من در درونِ خود عمق یک جهان را دارم
اما تو هرگز به آسمان نگاه نکردی.

***
 
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #34
تمام چیزی که همیشه می‌خواستی

تمام چیزی که همیشه می‌خواستی
آنجا بود؛
این که قلبم درحال التماس کردن باشد،
این که حرف‌های زیادی برای گفتن وجود داشته باشد.
تمام چیزی که همیشه می‌خواستی
آنجا بود؛
این که به جای ماندن، رفتن را ترجیح بدهی...

***
 
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #35
خانه

در لبه‌ی کهکشان
نیمی دورتر از جهان
سرگردان قدم برمی‌دارم؛
فقط برای این که بفهمم
هیچ چیز قرار نیست مرا به تو برساند.

***
 
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #36
قرار نبود

چیزی که ما کم داشتیم
قافیه بود.
وقتی من شب بودم،
تو روز بودی
و وقتی تو روشنایی بودی،
من تبدیل به تاریکی می‌شدم.
اما اگر کلمات را جوری دیگر می‌گفتیم
من شب می‌شدم
و تو روشنایی.‌‌..*

***

سخن مترجم: اینجا کلمه‌ی light و night هم‌قافیه هستن و تو این لاین شاعر قصد داشته بگه اگر اوضاع جور دیگه‌ای پیش می‌رفت، حتی با این که با هم متفاوتیم اما ممکن بود مکمل و سولمیت همدیگه باشیم.
 
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #37
رقصیدن با روحِ تو

و من آن‌جا،
میان خیابانِ خالی از انسان،
زیر تمام چراغ‌ها،
تمام شب درحال رقصیدن
برای تمام ستارگان بودم
و برای یک لحظه
فقط برای یک لحظه
تو هم آنجا بودی.

***
 
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #38
شیرین و تلخ

برایم سوال است
که آیا با آن‌ها هم تلخ رفتار می‌کردی
یا شیرین بودی و آن‌ها باعث شدند تلخ شوی؟
اگر اینطور بود، خنده‌دار است
زیرا من هم تلخ شدم
و این باعث شد به تو فکر کنم.
برایم سوال است
آن موقع که با آن‌ها به شیرینی رفتار کردی
و به تو صدمه زدند
آیا یاد من از ذهنت عبور کرد؟

***
 
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #39
خوابیدن

ضربان قلب تو
دیگر مرا به خواب نمی‌برد.

***

پژواک‌ها

در ساکت‌ترین لحظات
وقتی قلب به بلندترین شکل ممکن می‌تپد،
می‌توانی صدای احساساتی که هرگز از بین نرفتند را بشنوی؛
همچون پژواک صدا
که برمی‌گردد.

***
 
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #40
هرازچندگاهی

وقتی مچ خود را حین فکر کردن
به احساساتی که پشت سر گذاشته‌ایم می‌گیریم
همه‌چیز را از اول احساس می‌کنیم.
یعنی درست همان لحظه که یک فکر
تبدیل به خنده‌ای روی لب می‌شود.
در آخر ما فقط افرادی هستیم که روزی عاشق بودیم
و هرازچندگاهی از ذهن یک‌دیگر عبور می‌کنیم.

***

نگاه‌ها

ما گرفتار چیزی می‌شویم که می‌بینیم.
هرچند جهان عمق بی چایانی دارد
اما ما اغلب زیبایی ماه را
برای کشف عمق یک روح مثال می‌زنیم.

***
 
آخرین ویرایش
امضا : Surin
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
30
بازدیدها
1,363
عقب
بالا