نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

متوسط مجموعه اشعار محابا | تاوان کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع tavan
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 86
  • بازدیدها 1,796
  • کاربران تگ شده هیچ

tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,954
پسندها
5,825
امتیازها
27,173
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #81
بی‌صدا رفت و مرا تنهای تنهایم گذاشت
مرا ناامیدتر از دیروز و فردایم گذاشت
من هنوز هم که هنوزه با این فکر شادمانم
شاید باز هم در آغوش، میان گرمایم گذاشت
رفت و بعد از رفتنش من هم چنان بیمارم
از گذشته تا به حال من را بی‌درمانم گذاشت
اما هر شب بی‌ثمر در خیالات سر می‌کنم
او حتی در خیالات هم مرا تنهایم گذاشت
برای به دست آوردنش با دنیا جنگیدم
در همان دنیا مرا رسوای رسوایم گذاشت
مانند پرنده‌ای که در قفس انداخته شد
یک دنیا سنگینی غم جای بال‌هایم گذاشت
پر شده کل دلم ز حسرت و طعم سقوط
مرا ماتِ "خداحافظ ماه تابانم" گذاشت
دلم استوار ایستاده بود، عمری مانند کوه
یک تنه رفت و مرا میان سرمایم گذاشت
دلخوشم به آن شاخه گلی که هنگام وداع
یادگاری از خودش میان دست‌هایم گذاشت
جملات قصد فرار دارند ز من انگار که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : tavan

tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,954
پسندها
5,825
امتیازها
27,173
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #82
می‌تراود شب‌تاب در کوچه‌های بی‌عبور
می‌نماید قطره‌ای از خاطرات بی‌مرور
عمریست گشته بودم دنبال ماهی چون تو
از دست دادمت زود و کاش بودم بی‌غرور
 
امضا : tavan

tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,954
پسندها
5,825
امتیازها
27,173
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #83
گر چه این زخم دلم سر بسته و پنهان است
هر که آید در دلم فقط چند روز مهمان است
این دلم در خلوتش، جز فکر آغوش یار
در او نمی‌گنجد و انگار که زندانبان است
جانا کجایی که جانم عمریست محتاج توست
ز نبودت در وجودم هر روز یک داستان است
دلبرم چشم از هر چه جز تو کندم اما
نزدم برگرد و بگو که لطفا این امکان است؟
گر نزدم آیی دل قول می‌دهد گذشته را
پیش پایت او حاضر به سر تا پا جبران است
 
امضا : tavan

tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,954
پسندها
5,825
امتیازها
27,173
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #84
لحظه‌ای گوش فرا ده یارا به این حکایت
که این چه زندگانی‌ست من دارم شکایت
در روزگاری‌ام که عشق احترام ندارد
معشوق طرد شد ز عاشق، بی‌جرم و بی‌جنایت
در شهری که مردم حق می‌طلبند باز هم
کمتر کسی را دیدم حق را کند رعایت
عمری‌ست خدمت خلق به بندگان نمودم
اما چه سود و حاصل که کس نکرد عنایت
چون غریبی میان مردم آشنایم
یارا روا نباشد من را به این روایت
در هر کجای دنیا جز مثل این ندیدم
این راه را ندانم کجا رود نهایت
شاید پاسخ خوبی، بدی رواج دارد در
میان مردم حق نشناس این ولایت
دعا کنم که روزی بر سر عقل بیایند
شاید اگر صلاح بود، کمی شوند هدایت
جز وحشت نصیبم نشد ز این جماعت
عمری‌ست راه خود را رفتم بی‌حمایت
 
امضا : tavan

tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,954
پسندها
5,825
امتیازها
27,173
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #85
تو نمی‌دانی که من عاشق چشمان توام
چشم به راه و محتاج لب‌های خندان توام
هیچ گلی زیباییش نمی‌گیرد جای تو را
در خیالات مفتخر به روی مستان توام
عمری‌ست با آرزوی وصالت به خواب می‌روم
با هر بهانه مطیع و گوش به فرمان توام
منزوی‌ام ز تمام زیبایی‌های جهان
م**س.ت استشمام عطر و بوی ریحان توام
هر چه دارم می‌رود، انگار که جانم می‌رود
زمانی که در حال دیدن اشکان توام
مرگ من حتمی‌ست، زمانی که بدانم خود من
مسبب قطره‌ای از ریزش اشکان تو ام
می‌خواهم دنیا نباشد آن زمان که شاهد
تماشای چهره‌ی گریان و رنجان توام
بیش از پیش من در حال سقوط به انظار توام
هر لحظه که در دلم در حال کتمان توام
داستان لیلی و مجنون هم به نظرم راست بود
من همان دیوانه‌ی آشکار و پنهان توام
از زمانی که ازل تو را در دنیا آفرید
تا ابد که دار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : tavan

tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,954
پسندها
5,825
امتیازها
27,173
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #86
گفتی که دنیایت منم، این را به یاد دارم هنوز
از شوق باز هم دیدنت، بی‌تاب دیدارم هنوز
گفتی خداحافظ تمام، این قصه، عشق ناتمام
باور نمی‌کنم، ز شوک، در حال انکارم هنوز
به این که بعد از رفتنت، این دل برایم دل نشد
یا که فقط با خاطرات، اندکی جان دارم هنوز
منزوی‌ام ز هر چه که، تو را به یادم آورد
غافل از این که من تو را،در پشت پلک دارم هنوز
رفتی و اما عشق تو، در سینه مانده جاودان
من تا ابد از عشق تو، لبریز و سرشارم هنوز
 
امضا : tavan

tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
15
 
ارسالی‌ها
1,954
پسندها
5,825
امتیازها
27,173
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #87
این همه اشک و ندامت‌ها اکنون دارد چه سود
در پس پرده‌ی آن عشقی گذشته است که زود
صحبتی هم گر آید زان وضع بی‌مثال بگو
همدم تنهایی‌های من در این دنیا که بود
در پسین این فاجعه نرمال است دردی خفیف
از باورهایی گو که کنون تبدیل شده به دود
از فروپاشی کوه‌ها در زمینی بی‌عبور
که زمانی هر کدام بوده سر چشمه‌ی سه رود
رود عشق، رود وفا، رود صمیمیت، صفا
اما آن دنیای مدفونی که من دیدم چه بود
 
امضا : tavan

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 3)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا