متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متوسط مجموعه اشعار محابا | تاوان کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع erik tavan
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 83
  • بازدیدها 1,598
  • کاربران تگ شده هیچ

erik tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,263
پسندها
4,018
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #81
بی‌صدا رفت و مرا تنهای تنهایم گذاشت
مرا ناامیدتر از دیروز و فردایم گذاشت
من هنوز هم که هنوزه با این فکر شادمانم
شاید باز هم در آغوش، میان گرمایم گذاشت
رفت و بعد از رفتنش من هم چنان بیمارم
از گذشته تا به حال من را بی‌درمانم گذاشت
اما هر شب بی‌ثمر در خیالات سر می‌کنم
او حتی در خیالات هم مرا تنهایم گذاشت
برای به دست آوردنش با دنیا جنگیدم
در همان دنیا مرا رسوای رسوایم گذاشت
مانند پرنده‌ای که در قفس انداخته شد
یک دنیا سنگینی غم جای بال‌هایم گذاشت
پر شده کل دلم ز حسرت و طعم سقوط
مرا ماتِ "خداحافظ ماه تابانم" گذاشت
دلم استوار ایستاده بود، عمری مانند کوه
یک تنه رفت و مرا میان سرمایم گذاشت
دلخوشم به آن شاخه گلی که هنگام وداع
یادگاری از خودش میان دست‌هایم گذاشت
جملات قصد فرار دارند ز من انگار که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : erik tavan
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] vida1

erik tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,263
پسندها
4,018
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #82
می‌تراود شب‌تاب در کوچه‌های بی‌عبور
می‌نماید قطره‌ای از خاطرات بی‌مرور
عمریست گشته بودم دنبال ماهی چون تو
از دست دادمت زود و کاش بودم بی‌غرور
 
امضا : erik tavan
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] vida1

erik tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,263
پسندها
4,018
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #83
گر چه این زخم دلم سر بسته و پنهان است
هر که آید در دلم فقط چند روز مهمان است
این دلم در خلوتش، جز فکر آغوش یار
در او نمی‌گنجد و انگار که زندانبان است
جانا کجایی که جانم عمریست محتاج توست
ز نبودت در وجودم هر روز یک داستان است
دلبرم چشم از هر چه جز تو کندم اما
نزدم برگرد و بگو که لطفا این امکان است؟
گر نزدم آیی دل قول می‌دهد گذشته را
پیش پایت او حاضر به سر تا پا جبران است
 
امضا : erik tavan
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] vida1

erik tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,263
پسندها
4,018
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #84
لحظه‌ای گوش فرا ده یارا به این حکایت
که این چه زندگانی‌ست من دارم شکایت
در روزگاری‌ام که عشق احترام ندارد
معشوق طرد شد ز عاشق، بی‌جرم و بی‌جنایت
در شهری که مردم حق می‌طلبند باز هم
کمتر کسی را دیدم حق را کند رعایت
عمری‌ست خدمت خلق به بندگان نمودم
اما چه سود و حاصل که کس نکرد عنایت
چون غریبی میان مردم آشنایم
یارا روا نباشد من را به این روایت
در هر کجای دنیا جز مثل این ندیدم
این راه را ندانم کجا رود نهایت
شاید پاسخ خوبی، بدی رواج دارد در
میان مردم حق نشناس این ولایت
دعا کنم که روزی بر سر عقل بیایند
شاید اگر صلاح بود، کمی شوند هدایت
جز وحشت نصیبم نشد ز این جماعت
عمری‌ست راه خود را رفتم بی‌حمایت
 
امضا : erik tavan
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] vida1

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 5)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا