- ارسالیها
- 1,263
- پسندها
- 4,018
- امتیازها
- 20,173
- مدالها
- 15
- سن
- 22
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #81
بیصدا رفت و مرا تنهای تنهایم گذاشت
مرا ناامیدتر از دیروز و فردایم گذاشت
من هنوز هم که هنوزه با این فکر شادمانم
شاید باز هم در آغوش، میان گرمایم گذاشت
رفت و بعد از رفتنش من هم چنان بیمارم
از گذشته تا به حال من را بیدرمانم گذاشت
اما هر شب بیثمر در خیالات سر میکنم
او حتی در خیالات هم مرا تنهایم گذاشت
برای به دست آوردنش با دنیا جنگیدم
در همان دنیا مرا رسوای رسوایم گذاشت
مانند پرندهای که در قفس انداخته شد
یک دنیا سنگینی غم جای بالهایم گذاشت
پر شده کل دلم ز حسرت و طعم سقوط
مرا ماتِ "خداحافظ ماه تابانم" گذاشت
دلم استوار ایستاده بود، عمری مانند کوه
یک تنه رفت و مرا میان سرمایم گذاشت
دلخوشم به آن شاخه گلی که هنگام وداع
یادگاری از خودش میان دستهایم گذاشت
جملات قصد فرار دارند ز من انگار که...
مرا ناامیدتر از دیروز و فردایم گذاشت
من هنوز هم که هنوزه با این فکر شادمانم
شاید باز هم در آغوش، میان گرمایم گذاشت
رفت و بعد از رفتنش من هم چنان بیمارم
از گذشته تا به حال من را بیدرمانم گذاشت
اما هر شب بیثمر در خیالات سر میکنم
او حتی در خیالات هم مرا تنهایم گذاشت
برای به دست آوردنش با دنیا جنگیدم
در همان دنیا مرا رسوای رسوایم گذاشت
مانند پرندهای که در قفس انداخته شد
یک دنیا سنگینی غم جای بالهایم گذاشت
پر شده کل دلم ز حسرت و طعم سقوط
مرا ماتِ "خداحافظ ماه تابانم" گذاشت
دلم استوار ایستاده بود، عمری مانند کوه
یک تنه رفت و مرا میان سرمایم گذاشت
دلخوشم به آن شاخه گلی که هنگام وداع
یادگاری از خودش میان دستهایم گذاشت
جملات قصد فرار دارند ز من انگار که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.