متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متوسط مجموعه اشعار محابا | تاوان کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع erik tavan
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 83
  • بازدیدها 1,600
  • کاربران تگ شده هیچ

erik tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,263
پسندها
4,018
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #71
رفت مرا با قلب مبتلا به غم تنها گذاشت
زیر باران دستانم را در دست سرما گذاشت
درد زخم‌هایش هیچ وقت فراموشم نمی‌شود
ز خودش برایم خاطراتش را برجا گذاشت
التماس‌هایم زمان رفتنش سودی نداشت
با خنده طعنه می‌نواخت و هیس بر لب‌ها گذاشت
در یک دنیا خاطره تنهای تنها مانده‌ام
گودالی عمیق ز رویا در دلم بر جا گذاشت
در دریای بی‌کسی دارم مدام غرق می‌شوم
ساحلی تاریک، دروغین برایم برجا گذاشت
از آن همه دروغی که به من وعده داده بود
اثری نیست و جایش فقط یک من از ما گذاشت
یک زمانی بود می‌گفت که تنهایت نمی‌ذارم
خنده خنده می‌گِریم و می‌گویم اما گذاشت
 
امضا : erik tavan
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] vida1

erik tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,263
پسندها
4,018
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #72
خدا را صد هزاران مرتبه شکر
مرا ایمن داشته ز وادی کفر
 
امضا : erik tavan
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] vida1

erik tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,263
پسندها
4,018
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #73
باید فهمید پشت هر کاری خداست
راز عاشقان در این دنیا جداست
گویند آزموده را آزمودن خطاست
اما اعتماد به هر کس هم خطاست
وعده‌ی بعضی دوستان باد هواست
اندکی شک در رفاقت‌ها رواست
پی سود و منفعت بودن به جاست
خ**یا*نت به اعتماد دوست خطاست
خوب بودن در بعضی اشخاص‌ها نماست
دلشان فقط پی عشق و صفاست
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : erik tavan
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] vida1

erik tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,263
پسندها
4,018
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #74
گر چه این زخم زبان‌ها غم دل را تازه کرد
اما دل آموخت باید زنجیرها را پاره کرد
حتی گر دیوار باورهای قلب ویرانه شد
با باورهای جدیدتر باید فکر چاره کرد
نباید مدام یک جا نشست و غصه خورد و
با افکار پوچ و بی‌دلیل خود را بیچاره کرد
هم چنین آموخت نباید کور کورانه خود را
مغلوب احساس‌های بی‌جهت و ساده کرد
می‌گویند با محبت، خارها گل می‌شود
حلقه‌ی همدلی را جایگزین ناله کرد
یا چو سهراب که قایقی ساخت و انداختش به آب
گاهی باید رفت و اتصالات را پاره کرد
منطق گوید تا شقایق هست زندگی باید کرد
و نباید دل را برده‌ی یک مشت یاوه کرد
 
امضا : erik tavan
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] vida1

erik tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,263
پسندها
4,018
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #75
کاش می‌شد از معرکه‌ی عشق گریخت
دل هر چه احساس که داشت پای تو ریخت
ابتدا از لمس دستانت شروع
نیروی منطق سپس ز عقل گریخت
پیش چشمم هر چه جز چشم تو بود
محو شد و بس ناتوان از ذهن گریخت
دل به کم قانع نبود و دنیا را
بعد، به هم از برای کشف تو ریخت
این حواس آن چنان معطوف تو بود
که نفهمیدم چگونه دل گریخت
من که همان آدم بی‌احساسم
آمدی دل از بی‌احساسی گریخت
گفته بودم عشق حس ناچیزی‌ست
دل تماما از هر چه عشق بود گریخت
آمدی و آمدنت کاری کرد
که ذهن از این فرضیه‌ها زود گریخت
مطمئن هستم روزی خواهد رسید
این قصه‌ی عشق از دست خواهد گریخت
آن چنان زبانزد عام خواهد شد
که گویند دلش ز دام عقل گریخت
در گمانم این سوال طرح می‌شود
طبیعت با دیدنت از هم گریخت
که شاید از ابتدا قصد بر این بود
که خدا زیبایی‌ها را در تو ریخت
 
امضا : erik tavan
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] vida1

erik tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,263
پسندها
4,018
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #76
امان از این دل من
که حرف حالیش نمی‌شه
چشمام به یادت هر شب
از اشک خیس خیسه
انگار به هیچ زمانی
تعلقی ندارم
خدا کابوسای من
چرا تموم نمی‌شه
زمان داره شدیدتر
از قبل جاری می‌شه
نیستی خیالت اما
تو سر تداعی می‌شه
قلبم با مرگ واردِ
فاز تبانی می‌شه
رویاهای شبانه‌م
ختم به تباهی میشه
رفتی و این دلم مرد
گلای خونه پژمرد
زیاد خندیدیم انگار
شاید به شادی برخورد
از درد خندیدم و بعد
این نقش طبیعی‌تر شد
اون قدری که حتی
خودمم باورم شد
رفتی و این دلم مرد
گلای خونه پژمرد
زیاد خندیدیم انگار
شاید به شادی برخورد
از درد خندیدم و بعد
این نقش طبیعی‌تر شد
اون قدری که حتی
خودمم باورم شد
 
امضا : erik tavan
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] vida1

erik tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,263
پسندها
4,018
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #77
هنگامی که خورشید
پرتوهاش کنار رفت
خنده از لبای
من بی‌صدا کنار رفت
هنگامی که ساحل
با موج ناپدید شد
پرده از جلوی
چشمای من کنار رفت
با این که یه زمانی
قول داده بود می‌مونه
دیدم تنها موندم
با دل که خطا رفت
رفت و این دلم شد
غمگین‌تر از همیشه
دل هنوز هم هنوزه
با یادش فنا رفت
گریه نکن دل من
چون ارزش نداره
شاید لایق نبود که
سهمی ازت نداره
شاید روزی برسه
که اون بشه پشیمون
اما دلم باور کن
دیگه سودی نداره
گریه نکن دل من
چون ارزش نداره
شاید لایق نبود که
سهمی ازت نداره
شاید روزی برسه
که اون بشه پشیمون
اما دلم باور کن
دیگه سودی نداره
 
امضا : erik tavan
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] vida1

erik tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,263
پسندها
4,018
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #78
می‌نویسم ز اشک‌هایم که به بغض یاری نکرد
سرنوشت مرا به جز غم به سمتی راهی نکرد
جز رویاهایی که حال، شامل حالم شده است
روزگار برای خواسته‌های من کاری نکرد
زخم خوردم، درد کشیدم، غم مرا تنها نذاشت
و زمان برای فراموشی همکاری نکرد
راهی جز صبر برایم باقی نمانده بود ولی
حتی صبر هم در این آشوب مرا همراهی نکرد
 
امضا : erik tavan
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] vida1

erik tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,263
پسندها
4,018
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #79
جز ساحل نمی‌فهمد کسی دوری دریا را
جز عاشق نمی‌خواهد مصیبت‌های فردا را
چه آسان می‌نمود اول، کتمان حقیقت‌ها
جز تنها نمی‌فهمد کسی مفهوم شب‌ها را
ترس ترک شدن دارد زیرا عشق دردسر دارد
جز مطرود نمی‌فهمد کسی اعماق دردها را
هر آن که هم سفر دارد، ز غم‌ها گذر دارد
جز مضروب نمی‌فهمد نیش پنهان حرف‌ها را
 
امضا : erik tavan
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] vida1

erik tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,263
پسندها
4,018
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #80
گاهی باید رفت و گاهی ماند
گاهی باید حرف را از چشم خواند
گاهی باید دل را عاشق کرد
گاهی باید دور از هر عشق ماند
تو کجایی سهراب
آیا شاهد هستی
قایقت را آب برد
آن همه زحمت با
موجی ناچیز خاک خورد
روی این دریای درد
با همین دستان سرد
روی آن شن‌های نرم
می‌نویسم خط به خط
تا دم مرگ، وفادار خواهم ماند
این را قول خواهم داد
دلبر زیبایم
کنارت خواهم ماند
 
امضا : erik tavan
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] vida1

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 5)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا