روی سایت دلنوشته پدری که رفت|غزل نارویی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع GHAZAL NAROUEI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 22
  • بازدیدها 1,604
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

GHAZAL NAROUEI

مدیر بازنشسته + نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
8/7/18
ارسالی‌ها
3,051
پسندها
55,607
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
18
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
%D9%BE%D8%AF%D8%B1%DB%8C_%DA%A9%D9%87_%D8%B1%D9%81%D8%AA.jpg

«به نام کسی که همه کسِ همه کس است.»
«تقدیم به پدربزرگ عزیزم که عزیز نبود و وقتی که رفت، عزیزترین میان عزیزان شد!»
نام دلنوشته: پدری که رفت
به قلم: غزل نارویی
ویراستار: نسترن بانو
مقدمه:
پدری بودی برایم که دیگر نیست.
مهری داشتی در قلبت که دیگر نیست.
جای تو همیشه در کنارِ من خالیست.
اما یادت همواره، تا ابد در قلبم باقیست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : GHAZAL NAROUEI

GHAZAL NAROUEI

مدیر بازنشسته + نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
8/7/18
ارسالی‌ها
3,051
پسندها
55,607
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
18
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
«پدربزگی که جایش خالیست.»

خیلی وقت است دلِ من برایت شده تنگ
دنیای بی تو بودن بی محبت است و خالی از رنگ!
خانه‌ی شما و مادربزرگ شده سوت و کور
حتی سالی یک بار هم نمی‌کند کسی از آن‌جا عبور!
درختی که به یادگار گذاشتی، مرده است
کسی انگار خاطراتت را از آن‌جا برده است
طاقتم بی تو ز گرمای شمال بی‌طاقت است
باز قلبِ پسرت برای تو کم طاقت است
پدرم یا پسرت، در خواب تو را می‌بیند
می‌دود در کودکی، دست تو را می‌گیرد
اندکی هم گله دارم از شما...
مدتی در انتظارم، باز هم بیا به خوابِ ما
دخترت عروس شده؛ پدری در عروسی‌اش نبود!
مرحمی یا همدمی بر روی دلتنگی‌اش نبود!
من همه حرفِ دلم را می‌زنم در یک کلام
بی خداحافظی رفتی؛ بی حتی یک سلام!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : GHAZAL NAROUEI

GHAZAL NAROUEI

مدیر بازنشسته + نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
8/7/18
ارسالی‌ها
3,051
پسندها
55,607
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
18
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
«قاب عکس یادگاری»

قابِ عکسِ یادِگاری، رویِ دیوار
تمامِ یادگاریِ تو را با غم زده جار
چرا وقتی که بودی بود خالی، قابِ چوبی؟
چرا وقتی که بودی، چشممان ندید خوبی؟
تمامِ ما همینیم؛ سرد و خود خواه
نمی‌گوییم محبت قدرِ یک کاه!
فقط وقتی که مردند می‌نشینیم
سرِ قبرش عزایش را ببینیم!
مداوم روی سنگش آب پاشیم
حزین و بی‌قرار در خواب باشیم
به جای این همه ناله و زاری
همان روزی که او بودت کناری
نمی‌گفتی ز بدبختی برایش
تو می‌گفتی که شاد هستی کنارش
بباید وقتِ بودنش بگویی
وگرنه وقتِ مردنش چه سودی؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : GHAZAL NAROUEI

GHAZAL NAROUEI

مدیر بازنشسته + نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
8/7/18
ارسالی‌ها
3,051
پسندها
55,607
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
18
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
«حسِ بودنت»

غمگینم...
برای آنکه وقتی که رفتی...
به جای آه و گریه خواب بودم
زمانی که تو را به خاک سپردند
می‌پریدم هر کجا و شاد بودم!
من آن وقتی نشستم به عزایت؛
که زمانِ گریه‌ها تمام شده بود
زمانی من صدایت را شنیدم
که شندینِ صدایت تا ابد رویا شده بود!
آری!
سال‌ها گذشت و من حالا نبودنت را حس می‌کنم.
زمانی که تمامِ حسِ بودنت برای همه به پایان رسیده است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : GHAZAL NAROUEI

GHAZAL NAROUEI

مدیر بازنشسته + نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
8/7/18
ارسالی‌ها
3,051
پسندها
55,607
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
18
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
«مهر آبی»

هیچ کس یادت نیست.
از جهان رفتی و گفتند همه خاطراتت موت شد.
هک کردند روی شناسنامه‌ات با مهری آبی، که فوت شد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : GHAZAL NAROUEI

GHAZAL NAROUEI

مدیر بازنشسته + نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
8/7/18
ارسالی‌ها
3,051
پسندها
55,607
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
18
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
«حالا که نیستی»

واژه‌ی پدر را می‌کنم خلاصه در وجودت
چون که می‌بارید محبت همیشه از رویت
سخت است برایم نبودنت ای عزیز
بودی و عزیز نبودی؛ بیا و ببین حالا شدی عزیز
روی قابِ عکسِ تو گفتند این چنین:
«حال نامت را بباید روی سیم و زر نوشت
روی نقره روی قصر، بر هر تاج و سر نوشت»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : GHAZAL NAROUEI

GHAZAL NAROUEI

مدیر بازنشسته + نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
8/7/18
ارسالی‌ها
3,051
پسندها
55,607
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
18
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
«عیدهای قربان»

ای پدربزرگ!
ای پدری که واژه‌ی پدر در پدرانگی‌ات خجل است...
ای عزیزی که عزیزترینِ میانِ عزیزانی!
از وقتی که نیستی...
عیدهای قربان در انتظارِ قربانی به دستِ دستانِ مهربانِ تو هستند اما نیستی!
ای کاش بودی و بارِ دیگر عیدهای قربان را خاطره می‌کردیم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : GHAZAL NAROUEI

GHAZAL NAROUEI

مدیر بازنشسته + نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
8/7/18
ارسالی‌ها
3,051
پسندها
55,607
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
18
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
«بودن با عزیزان»

همه می‌دانیم چهار فصل داریم؛
سه ماه بهار.
شعر شکوفه‌های درختان را در دفتری می‌نگاریم.
سه ماه تابستان...
میوه‌ی زرد و طلایی توی ظرفی می‌گذاریم.
سه ماه پاییز...
برگ‌های خشک و رقصان را می‌شماریم.
سه ماه زمستان...
ز سرما دست‌هامان را به هم می‌فشاریم.
روزی همه این‌ها می‌گذرد؛ اما ای کاش کسی باشد و بگوید که...
چقدر وقت برای بودن با عزیزانمان داریم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : GHAZAL NAROUEI

GHAZAL NAROUEI

مدیر بازنشسته + نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
8/7/18
ارسالی‌ها
3,051
پسندها
55,607
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
18
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
«به خوابم بیا»
گاهی احساس می‌کنم قابِ عکست لبخند می‌زند،
گاهی هم به من اخم می‌کند.
شاید روحِ تو در آن بیدار می‌شود!
آری!
من بغضت را که وقتی به من نگاه می‌کنی در گلویت جمع می‌شود و چشمانت اشک می‌گیرد، می‌بینم.
یعنی تو انقدر مرا دوست داری؟
پس اگر دوستم داری به خوابم بیا.
دلم برایت تنگ شده است!
پس به خوابم بیا.
چرا این را هم از من دریغ می‌کنی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : GHAZAL NAROUEI

GHAZAL NAROUEI

مدیر بازنشسته + نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
8/7/18
ارسالی‌ها
3,051
پسندها
55,607
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
18
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
«پدری بود که...»
پدری بودی که رفت
آمد و جان داد و رفت
آمد و دل داد و رفت
آمد و اشکش برای رنج‌ها غلتید و رفت
آمد و آرام رفت
بی‌صدا، ناگهان، بی‌خبر بارِ بزرگی بست و رفت
رفت و آن کوه یخی آوار شد
رفت و هر خاطره‌اش در دلمان ماندگار شد
رفت و وقتی بود، کسی از اشکِ چشمش اشک نریخت
همه گفتند:
«عمرش را کرد و رفت.»
کسی ندانست که رنج‌ها دیده بود و بعد رفت
آمد و شد پدری دلسوز و رفت
پدری بود که رفت...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : GHAZAL NAROUEI
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا