- ارسالیها
- 386
- پسندها
- 2,665
- امتیازها
- 14,063
- مدالها
- 13
- سن
- 22
- نویسنده موضوع
- #31
***
من که تمام وجودم سرشار از خواستن تو بود؛
مگر نمیگویند:
«خواستن توانستن است؟»
پس چرا تنها داغ بزرگی شد که بر دلم مانده؟
سالهاست در برزخ سرد این میلهها، بیتو گرفتار شدهام.
دستانم دیگر یاری نمیکنند. این دومین ورق باقی ماندهی عمرم نیز دارد به آخر میرسد.
تو بگو او جان من!
در آخرین نامهای که هرگز به دستت نخواهد رسید،
چه بگویم؟
از کدامین روز از عمر نداشتهام برایت بنویسم؟!
از سوز سرمای جانگداز برفها یا یخبندان خاموش روزهای بیتو بودنم؟
از آواز پرندهای که نیست،
یا گرمای خورشیدی که هرگز بر سلول خرابم طلوع نکرد؟!
از خوابهایی که نمیبینیم یا تن ناتوانی که آخرین جرعههای رمق نداشتهاش را در کام دستانش میریزد تا تنها یکبار دیگر برایت بنویسند؟!
از من برایت بنویسم؟
منی که...
من که تمام وجودم سرشار از خواستن تو بود؛
مگر نمیگویند:
«خواستن توانستن است؟»
پس چرا تنها داغ بزرگی شد که بر دلم مانده؟
سالهاست در برزخ سرد این میلهها، بیتو گرفتار شدهام.
دستانم دیگر یاری نمیکنند. این دومین ورق باقی ماندهی عمرم نیز دارد به آخر میرسد.
تو بگو او جان من!
در آخرین نامهای که هرگز به دستت نخواهد رسید،
چه بگویم؟
از کدامین روز از عمر نداشتهام برایت بنویسم؟!
از سوز سرمای جانگداز برفها یا یخبندان خاموش روزهای بیتو بودنم؟
از آواز پرندهای که نیست،
یا گرمای خورشیدی که هرگز بر سلول خرابم طلوع نکرد؟!
از خوابهایی که نمیبینیم یا تن ناتوانی که آخرین جرعههای رمق نداشتهاش را در کام دستانش میریزد تا تنها یکبار دیگر برایت بنویسند؟!
از من برایت بنویسم؟
منی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر