- ارسالیها
- 1,575
- پسندها
- 19,562
- امتیازها
- 43,073
- مدالها
- 31
- نویسنده موضوع
- #11
***
من ملالآور شدهام.
من انگار همان غروب دلگیر جمعهام که تو بر لب پنجره با استکانی در دست، میکوشی آن غربت رخنه کرده در وجودت را از بین ببری!
من خودِ دردم!
دردی که چون مار دور قلبت پیچیده!
من همان عشقم!
حسی که نه درد است و نه درمان!
نه فراغ است و نه وبال!
من ملالآور شدهام.
من انگار همان غروب دلگیر جمعهام که تو بر لب پنجره با استکانی در دست، میکوشی آن غربت رخنه کرده در وجودت را از بین ببری!
من خودِ دردم!
دردی که چون مار دور قلبت پیچیده!
من همان عشقم!
حسی که نه درد است و نه درمان!
نه فراغ است و نه وبال!
آخرین ویرایش توسط مدیر