روی سایت دلنوشته چکاو | chekav:) کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

chekav:)

رفیق جدید انجمن
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
4/9/18
ارسالی‌ها
92
پسندها
786
امتیازها
3,753
مدال‌ها
2
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
یک روز از این شهر می روم . اما قبلش تمام خاطره هایم را در گوشه و کنار های قلبت می گنجانم!
من که بروم ، تو می مانی و یک دنیا خاطره . یک دنیا بغض و لبخند ، اشک و زهرخند .
من که بروم ، تو می مانی و خنده های میان گریه و گریه های میان خنده !
یک روز از این شهر می روم اما بعد رفتنم ؛ تو را دیوانه خطاب خواهند کرد...
 
امضا : chekav:)

chekav:)

رفیق جدید انجمن
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
4/9/18
ارسالی‌ها
92
پسندها
786
امتیازها
3,753
مدال‌ها
2
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
جلوی آینه بایست و قیافه اشکی ات را خوب به خاطر بسپر، فراموش نکن که چه زمان هایی سر چه چیزهایی صدای ترک های قلبت را شنیده ای ...
فراموش نکن که دلت را چه کسانی آزار دادند! مرهم نخواه . چیزی که درمان شود باز هم دچار درد خواهد شد. پس بگذار این دل بی نوا درد بکشد و درد بکشد و درد بکشد؛ تا هیچ وقت از یاد نبرد که چه کسانی باعث شکسته شدنش شدند!
 
امضا : chekav:)

chekav:)

رفیق جدید انجمن
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
4/9/18
ارسالی‌ها
92
پسندها
786
امتیازها
3,753
مدال‌ها
2
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
شانه هایم سنگینی می کنند.! سنگین از بار حرف هایی که عجیب قلب را به درد می آورند . این حرف ها شاید از ذهنم فراموش شوند اما تلخی آن ها از کامم نمی رود و سنگینی آن ها شانه هایم را خمیده تر می کند.
و این ماجرا هر روز اتفاق می افتاد . هر روز و هر روز هر روز ... و من هر بار به تنها دلگرمی ای که دارم می اندیشم رفتن! و همه توانم را جمع می کنم که روزی این شهر و آدم هایش را ترک کنم ؛ که نباشم ؛ که نشنوم و که آسوده باشم.
و این خاطره های تلخ تر از زهر ارمغان پوسیده ای خواهد بود از بخشی از عمر من. و هر گاه خواستم این خاطرات را به دست فراموشی بسپارم، این ارمغان پوسیده یادآور خواهد شد که این روزها دلم عجیب دلش نبودن میخاهد...
 
امضا : chekav:)

chekav:)

رفیق جدید انجمن
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
4/9/18
ارسالی‌ها
92
پسندها
786
امتیازها
3,753
مدال‌ها
2
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
و قلب من چه ساده لوحانه آرزو می کرد که ای کاش غصه هایش به قصه هایی شیرین تبدیل میشد...
 
امضا : chekav:)
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا