آنقدر این روزها دلم سنگ خاراست
که هیچ دستی دیگر نخواهد
توانست تندیسی بسازد از آن
نه دیگر تو سراغ من می آیی
نه من از تو دست خواهم کشید؟
که نفرتی عجیب در من ریشه دوانده است
از این همه کینه ای که تو در قلب من ریخته ای
مزارع نفرت برای درو آماده اند
ای نفرت بان
دل نفرینی من !