فال شب یلدا

کامل شده مجموعه اشعار نفرین های بی اثر | مسیحه کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع مسیحه
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 43
  • بازدیدها 2,660
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #31
واژه هایم دیوانگی را رها میکنند
صبوری پیشه میکنند
از این همه سردرگمی
من نیز آسوده میشوم
راه خانه ام رامییابم
من آشنای شما نیستم ؟تصدقتان حالم خوب است
وچون کودکی پراز هیاهوی پرسه زدن در کوچه
همین نزدیک غروب کاجی به دیدنم آمد
شالی حریر به سر داشت حالش راپرسیدم
بغض داشت گفت موهای سرش ازدوری تو
سفید شده اند
دلت می آید بیقرار بهارش کنی؟
که در من تکرار بی وقفه ی روز وشبی......
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #32
دیده ات را به زیبایی
حیرت آور گلها بسپار
که قانون صادقانه ی طبیعت را پذیرفته اند
وبه هیبتی بیدیع
قد برفراشته
وحضورتورا انتظار میکشند
ومیطلبند تورا برای شفای زخم خارشان
ومن؟مرادریاب دل دریایم باتلاقی
بیش نیست ....
به مردابها رشک میبرم....
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #33
کاش دیده ام را
خاک می کردند تا
هرگز چشمان به فروغ نشسته ات را
نمیدیدند
چه پندار عحیبی
آنگاه ک قلبم در آستانه ی شکست بود
همچون فاتحی درخشیدی
وپیروزی رابرایم به
ارمغان آوردی
این فرضیه بی شک توهمی بیش نیست
همان بهتر ......
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #34
عزیزم!به هنگام فرو نشستن آفتاب
پنجره ی تنهایی هایم رامیگشایم
مظلومانه به گیسوان پریشان
خورشید مینگرم که گیس برایش
میبافد ماه وبه افق های دور
خیره میشوم آنجا که کوچ کرده ای، اما من
قامت خمیده ی ماه را میبوسم
که دیر زمانیست طعم جدایی را چشیده ام
تابرایم از تو نشانی بیاورد
بیصدازیر لب زمزمه میکنم
ای رفته از دیده
دوستت میداشتم .....
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #35
اگر باران شوم وببارم
میدانی چه رویداد فجیعی رخ میدهد
آتشفشان فوران میکند میسوزاند مزارع گندم را
سیلی به راه می افتد وشالیزار هایتان
را باخود میبرد
رعدبرق میزند بر درختان وشکوفه های انار وگیلاس را
پر پر میکند
طوفان که عصیان کند خشمش
پرچینهای باغ را در هم میشکند
من مسول این هم ویرانی نیستم
نفرت در من تغیان کرده است دیگر قادر
به مهارش نیستم
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #36
روزگار تلخیست
آفتاب پیراهن شبم را سالهاست
روی بند رخت
پوسانده است ومن در تاراج رفتن تو
همه چیز را از دست داده ام
سالهای متمادیست
سادگی ،عشق وشعر
را هم از یاد برده ام .....
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #37
دلتنگم
باورت میشود لبخندم
مثل گلهای مصنوعی لب طاقچه ی اتاقم
بیروح است
خیالی نیست مادامی که
باتمام نیامدنت صبوری میکنم
این منتهای دوست داشتنم است
امروز چند شاخه گل در بلور
افکارم گذاشتم
این شروع دمیدن روح در
کالبد اشعارم است
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #38
دوشنبه که گذشت فردایش
خواب آخرین ستاره را دیدم
طرحی از خاطره را روی نگار ماه
میکشید که مسیح من متولد شد
ومن چه مغرورانه به زمینیان فخر میفروختم
آسمان اشک شوق ریخت
من کنار نخل احساسم ایستاده
وته مانده ی خرمارامیان خورجین
رنگ ورورفته ی اندیشه هایم
پنهان کردم
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #39
کاش میدانستی
حس ناب نامه نوشتن
مثل همان احساس
دانه های سبز انگور
هنگام تولد فرزندش
ش.ر.ا.ب است .......
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #40
دیگر از تشویش وسادگی ترسی نخواهم داشت
هیچ شبی دیگر گرد وغبار آیینه ها راپاک نخواهم کرد
حقیقت رفتنت رابرای گل مصنوعی طاقچه تعریف خواهم کرد
تیشه به تنه ی بوته ی گل یاس خواهم زد از نفرت
کاکتوس خواهم کاشت در باغچه
علاقه ی به تبسم مهتاب ورنگ روشن قو س وقزح در من نیست
در من میلی به چشیدن طعم. کال می چهل روزه نیست
به سرم میزند
بال کبوتر را ببندم وقفسی بسازم از بیزاری
به ارواح خاک زنی بیگناه که
که در مسیر تند باد عشق
مزارش بی سنگ است هنوز
سوگند میخورم
که نفرت از شعرها وچشمانم میبارد
میخواهم سنگ قبری بسازم برای
بانوی بیگناه بنویسم بر آن
مرگت باد .....مرگت باد .....
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا