متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

کامل شده مجموعه اشعار دیر آمدی بانو | مسیحه کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع مسیحه
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 40
  • بازدیدها 2,704
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام اثر : دیر آمدی بانو
شاعر : مسیحه کاربر انجمن یک رمان

در عجیب ترین حس بیداری یک خواب نیمه روز
رویای تورا دیدم
در گفتگوی لکنت زبان گریه ی یک مرد
خسته پرسیدم
چرا دیر آمدی بانو؟
دیر آمدی بانو2.jpg
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #2
در چمن زار پارک کهنه ی نزدیک خانه ام
نشسته ام. گنجشکی خسته بال بال میزند
هوای گرگ ومیش سردیست
دلتنگ قناری های خانه میشوم
پالتویم رابغل میکنم امشب مسافر رویای شبانه ی
هرشب بانوی آشنای
غصه هایم میشوم
رویایی زیبایست
وقتی بوی موهایت چون عطر نان تازه
اشتها آور است ...
دستهایت را دوست میدارم بانو
که برای گنجشکهای دلم دانه ی احساس میریزد
ولبریز از شعرم میکند
لحظه به لحظه...
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #3
پرده ی خیس نم دار پنجره ی چشمم
حکایت از باران. بی وقفه ی خاطره ها دارد
تشنه وغمگین پی سوال ها بی جوابم مینگرم به آینه ی
کوچک جیبی کیفت
جامانده در خانه ی ام
واین ژر لب جامانده از حکایت های تلخ
طعم بوسه های انار وسیگار من میدهد ....
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #4
این باران تلخ امشب
حکایت آن مرد در باران را برایم تداعی میکند
بانو آن مرد آمد؟
با یاد آوری خاطره ی عریان هر لحظه اش
دلهره ی پریشان موجهای دریا به دلم میریزد
آن مرد که آمد بدرقه ی راهت
خیسی چشمهای ملتهب من بود ؟
غیر ممکن است بانو
بشود از رویای تو از خواب آشفته ی هر شب بی ستاره ام
با چند قرص آرام بخش بگذرم
من تسلیم ستا ره های خاموش
هر شب شده ام
به این دلخوشم بانو
به فهم علاقه ی شلوغی گوشواره هایت....
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #5
دیگر سراغت را از فهم سخت کلمات ذهنم نخواهم گرفت
از همسایگی بید وآشفتگی کاج نخواهم پرسید
چرا که دیدار دوباره ی ما دگر میسر نخواهد شد بانو!
اما امشب میخواهم بدون اندیشیدن به رفتنت
به خیال شبی باتو خوابی راحت سر کنم
من به قناعت ساده ی باغچه به
به گلهای شب بو وهمسایگی کاکتوسها دلخوشم
وبه شوق کودکانه ی امشب از پیراهنی که سالهاست نپوشیده ام
اما بوی وهم انگیز کلمات شاعران سوخته دل رامیدهد
به همین دلخوشم
من دوباره میتوانم ساده تر عاشق باشم
باسهمی از رویاهای تو؟
عاشق طلوع لبخندت به شب نیمه زنده ی رویاهایم که
مدارا میکنم من باتمام نبودن هایت بانو!!!
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #6
رقص موهایت در باد را در ایوان خانه ام به خاطر می آورم بانو!
پک عمیقی به سیگارم میزنم
دیگر دلم دراین خانه جای نمیگیرد
میخواهم بروم....
جایی که سکوت رفتنت میداند
برای بستن چمدان خاطره هایم هزار بهانه آوردم
همین دست خالی بروم بهتر است
خاطره هایت اینجا ماندگارند
شاید دوامی نیاوردم
بازگشتم حتمیست من به قناری ها وابسته ام
وبه عطر حضورت در خانه ام وبه خیال رقص موهایت وبند رختی
که لباس خوابت هنوز آویز است بانو!
دلواپس زیرسگاریم ...او به حضورم عادت دارد مثل خودم
وگلدانهای شمعدانی به بوی تند سیگارم
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #7
بانو ای تکلم من ، ای برای او !
میخواهم از عطر به بلوغ رسیده ی گلهای اشعارم
عصاره ای از نور برای طرح لبخند
گلهای تن عریان خیالت
دست نسیم بدهم بیاورد
دیگر حرفی از اندوه وصبح بی بلوغ
نخواهم زد
سحری در راه است اگر
بوی طعم بوسه ات را
به مشام رویای بوسه ام برسانی!
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #8
از پشت پلک خسته ام به کوچه مینگرم
سایه سار زنی پیداست
چقد شبیه توست شبیه قدمهای طنین اندازت
عجیب هر زنی در رفت وآمد
کوچه خیال قامت توست بانو
سراسیمه به کوچه میشتابم
زاده میشوم میان وهم رغت انگیز آدمیان
این رویای هر روز من
عده ای گرد وغبار هجوم می آورند به
چشمان حیرانم
خیس میشود نگاهم
سیگارم را باد بی اعتنایی
هم خاموش نمیکند ....
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #9
بانوی خواب بی بستر من !
چه عذاب وحشتناکیست هر شب
من بادست لرزان چشمم
کفن کابوس به تن خواب
نیمه جان رویاهایم کنم ........
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #10
نوازندگان سمفون دل بی تاب وتبم
خبر از آهنگی از نوای باران وخاطره دارد
از شکوه عشقی بی سرانجام
من بلیطش رااز راه دوری
تهیه نکرده ام
بانی این اوصاف سمفونی بانوست
از مضامیر بی ستاره ونوای
بارانشان رودی در من جاریست
که به گفتگوی طعنه ی ماهیها بر من آشناست
از سیگارم وحشت نمیکنم
ته گلویم را نوازش میکند
باهر سوزشش که بغضی در راه است.....
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا