متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

کامل شده مجموعه اشعار دیر آمدی بانو | مسیحه کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع مسیحه
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 40
  • بازدیدها 2,706
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #31
تعلل نکنید استعارهای خسته
بیزارم امشب از تشابیح
ابر وگریه وگل های شب بو
بگذار همه بروند پشت سرم
حرف بزنند
چه بگویند خسته ام ؟
سیر شده ام. از تو ؟
احمقم ؟عاشقی حماقت محض است
تازه این رافهمیدم دیشب پروانه
گفت باور نکردم
حق دارد این دفتر حوصله ی فشار خورکار راندارد
تحمل این اراجیف مثالهای بی معنی راندارد
اصلا مگر انار لبخند میزند ؟
مگر گونه گل دارد ؟
مگر میشود از خورشید جرعه ای نور نوشید
مگر انگور منتظر فرزندش ش.را.ب است ؟
کی تا حالا شنیده که بانو تو شنیده باشی؟
آخر میشود پروانه سخن بگوید؟
دیگر امشب از خواب
کابوس وماه سخن درمیان الفاظم نیست
میخواهم ساده باور کنی دیوانه شده ام
آخر من با خود چه کردم بانو بعد تو
راستش هوس مرگ زده به استعاره هایم از فردا
با خود سخن نخواهم گفت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #32
من نمیدانم چه شده است
این قناری بیجفت خانه ای روبه رویی
سر شب آمده
گلایه از حضرت نوح دارد
گویا یادش رفته جفتش را بیاورد
بی قرار است در این هزاره ی دوران
وسیلهای نا بکار زمانه
غم خودم کم بود درد این نمک به زخم هایم میپاشد
کاری ازدستم بر نمی آید
چکنم بانو ؟
چکاوک بی یاردرد آشنای درد هر روزم
را از پنجره به داخل مهمان
کردم هم زبانش باشد
استعاره ی کلمات واژه های آب وتشنگی دانه جلویش گذاشتم
تشنه بود گشنه چشمان بی فروغش گویای هزار ترانه ی متولد نشده
خیره به دفتر نامت رادیدم که با گشنگی شدیدی
نوک میزد بانو این از نوح دلگیر است
من از خودم
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #33
تشنه ام
دلم خواب میخواهد
بالشتم که سالهاست بوی عطر موهای تورا میدهد
وملحفه ای که بابوی گلهای ِ......نا آشنا نیستند
دلم یک چیز دیگر هم میخواهد
نمیشود اینجا بگویم
بانو خودت میدانی چه میگویم
خسته ام از خواب های آشفته ای این کلمات
سر در گم مدام روی دفترم رژه میروند
میخواهند که آن هارا کنارم هم بچینم
وشعری بنویسم هدیه اش بدهند به
وهم مه آلود چشمانم
اما من خوابم می آید
ودلم تورا میخواهد .....
ابری گویا آماده ی زایدن است ازدرد
صدای ناله ی رعد وبرق هایش
آزارم می دهد
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #34
راه دیگری ندارم بانو ....
راهی که برگردم به روزهایی که نبودی از اول
من ندیده بودم عشق بازی ستاره های چشمانت را
نمیگویم که دوستت داشتم که منت ننهم سرت
اما همین حس لعنتی بانو
آزار میدهد قفس تنگ دلم را بال وپر میخواهد
عشقم برای رهایی
به سیگار خوشبینم بانو وفایش
زبان زد مردان دل شکسته است نمیدانم
چه دردیست این وابستگی به این
زبان بسته که با خود میسوزانند اورا
منم که دست کمی از ستارگان بخت برگشته ندارم که
در پی عشقی به ماه شهاب زاده
میشود از درد عشقشان
منم دود خفقان آور که نفس
این اشعار را به تنگ آورده است......
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #35
من چقد ساده لوحم بانو
که فکر میکردم با حکومت کردن بر این واژه ها
بتوانم برایت قلمرویی از شعر
وترانه وآب واینه وسادگی وشهری
پر از استعاره های چشمانت بسازم
آخ چه دژ محکی دارد
قلب نفوذ ناپذیرت .....
تمام معیار های من
رسیدن به
سرزمین بهاری قلبت بود
چه لشکر بی. عرضه ایست
این کلمات شکست خورده ی من .....
من نام کام ترین سردار عشق....
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #36
شب شبی سرد وسکوت آهسته
پاورچین به عمق ساحل دلم
خزیدم بی سروصدا
شب تابها امشب خوابند نمیخواهم بیدارشان کنم
نیسم لابه لای شکوفه های شبنم
صبح سحر در تلاطم عمیق خوابی
ثانیه شمار به سر میبرد
نکند بیدار شود میروم
ونگاهی به ستاره های نیمه برهنه ی انتظار
هم آغوشی سحر مینگرم
ناگهان بی اختیار «ان یکاد »بر زبانم جاری میشود
آنجا در قعر پاکی آسمان
لبخندی مینگرد مرا
لبخندی عریان وتر وتازه وبی کم وکاستی
که بی شباهت به رویای تو نیست بانو!
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #37
آنقدر با کلمات لجوج کلنجار رفتم که بغض سنگین را
حمل کنند بر دوش بی اعتنایی
حوصله ی خشک کردن برگهای دفتر شعرم را ندارم
چترشان را قاصدکی به امانت برد
آخر خیلی وقت است چشم به راه
نشسته ام کنار استعار های بی وفایی
میدانم بانو خوب میدانم
گفت وگو با این کلمات بی تأثیر است
بر میخیزم ودفتر را مقابل
خورشید کوچک چراغ روشن میگیرم
رنگین کمانی زاده میشود
شبیه لبخندت که رویا هارا امشب
به بازی گرفته است
فرصت ندارم بانو شب دارد به انتهای
خواب مشرق نور میرسد
ومن بی دلیل تمام شب را تا گرگ ومیش صبح بیدار مانده ام
همیشه شب صبح میشود بدون در نظر گرفتن من!
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #38
نگو مرد نگو شعر مینوسی
نگو موج های دریا را به سهولت
کلمات جابه جامیکنی
نگو از عمق دریا مرجانی برای
برای دشت بی ثبات دلت به ارمغان می آوری
نگو دیگر نگو مقداری نور در کاسه ی سفالی آبی رنگ
ترک خورده ی احساست از خورشید
برای تشنگی شبانه ام
آورده ای نگو لام تا کام میم ماندن نگو
نگو که شهابی را به کار گماشته ای
که تک تک ستاره های چشمانم را
آمار بگیرد آسوده بخوابند در هیاهوی روز
دیگر نگو نمیخواهم بشنوم من بانوی شعر وغزل
تو نخواهم بود من برای تو نیستم ....
این نامه ات سالهاست خصمانه بادلم در ستیز است
ومدارا میکنم با مهمان شبهای
بی فروغ دلم ابر نابکار چشمانم
بانو وجودم به تن عریان ........بند است
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #39
بانو بلیطم را درجیبم نهادم روی چمدان
نشسته ام ساعتهاست
منتظر قطار فراموشی هستم بیاید ومرا باخود
ببرد به عمق خاطره های خاموش
مرا با خود ببرد به دور دستها
که بشود ازتو نشانی نیافت
همیشه درک حضورت برایم چیزی
جز اشک نبود جز انبوهی از واژه های
روی هم انباشته شده نبود
در خزعبلاتم فقط همان کبوتر سر بریده به تیغ
جفایت فهمید که چه میگویم
غریبانه قربانی احساسم شد مهم نیست
من خونش را میان اوراق دفترم چکاندم پایمال نشود
اینها همه زاده ی خون بی گناه کبوتری ست که
میدانست چقدر به تو عشق میورزم
پک عمیقی به سیگارم میزنم
قطار نیامد تاخیر کرده
دیر کرد بانو چمدانم را رها میکنم
خود روی ریلهای خاطره قدم میزنم سمت یادت
در توان من نیست فراموشی
باید باز گردم خانه ام منتظر من است
بوی عطرت آنجا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #40
بانو بوسیدن تو عبادت است
من برای فهم بوسه
هزار بار در سفر رویا نماز شکسته خوانده ام
وضو با آب پاک کلمات باران خورده گرفته ام
سجاده ی لباس خوابت را دادم پروانه ها
باشبنم گلها غسل داده اند
من برای راز ونیاز
شبانه ام نمازی به فرادا خوانده ام
که هر تکبیرش را خداوند
برایم زمزمه کرده است نامت را
امشب نمازی با جماعت باران خورده ی
شب تاب ها به التماس خوانده ام
که در پس سالها ی دور هنوز
دعای سرخم به استعاره ی شرم گو نه های
از یاد نرفته ام مستجاب نشده است
روی سجاده ام به خواب عمیق
آمدنت میروم گونه ام خیس است از خواب میپرم
مقابلم ایستاده ای با خوشه ای از ستاره
که در چشمانت است
میان لکنت زبان گریه ی یک مرد
خسته پرسیدم
عزیزم
چرا دیر آمدی بانو ؟
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا