کامل شده مجموعه اشعار دیر آمدی بانو | مسیحه کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع مسیحه
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 40
  • بازدیدها 2,176
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
همیشه خواستن تو به دعای سرخ باران
ورد زبان گلهای باغچه ی خانه ام است
که بی اجابت است این حقیقت نیاز من
در آستانه ی خواهش دریا به ماه
همیشه تورا می جستم
چرا که فانوس روشن
در یای دیدگانم تویی !
من با قرا ٔت هرشب جزر و مد آشنایم
از شن های ساحل گردن احساسم نازکتر
اگر تحملم را از کف دهم
بانو روزگاریست طعم شوری دریای
چشمانم در تنهایی سوت وکور
ساحل را به خودگرفته اند گونه هایم
این طعم مرا روزی از پا می اندازد
مرد بودنم زیر خروار ها سوال
مد فون میشود !
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
بی شک صبح خواهد رسید
ستاره به خواب میرود خورشید خواهد تپید
ماه پنهان میشود از دید هرز آدمیان میان
پستوی روشن بی حصر آسمان
وابری در بیکرانه های وآبی عمیق آسمان
برای بارش
از مادرش دریا اجازه میگیرد
همه چیز در جریان است
در غلغله ی روز دود ماشین ها
هم همه ی گنجشکهای درخت پیر نارنج حیاطمان
اینها خفقان آور است
بانو بیشک شب وروز تکرار میشوند
وتا ابد وزمان این رویاها شب شب میماند
منتها اوهام من همچنان محکم تر
از دیروز پایدار تر از ستون فقراتم
که زیر بار سنگینی این غم
قد خم کرده ام
ومن هستم دود مدادم با سیگار لعنتی و
سرفه های مکرم
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
کاش نبودم بانو
کاش نبودم وندیده بودم آبشار وحشی موهایت را
که. شلاق میزند صخره های بی صلابت نگاهم را
ندیده بودم لبخند کودکانه ات را
آن زمان که برای شکوفه های تازه به گل نشسته ی باغچه
ذوقی در چشمان سیاهت
همچون ماهی تابان میرقصد در شب
برهنه ی خسته ام میان ستارگان نگاهم
کاش نبودم والان شاهد مرگ
چکاوکان درخت پیر حیاطمان نمیشدم
وقامت هر زنی از پشت پنجره
رویای توباشد
بانو مردی اینجا بر مزار آرزوهایش
با ستاره های آشنای هر شب دیرینم
وبا مرثیه های جیرجیرکان
باغ کهنه ی افکارم
زجه میزند از درد نابکار دوریت
کاش نبودم بانو
این شبها تکرار بی وقفه ی
مرگ من وتازه شدن هر ثانیه است
با تیک تاک ناجوانمردانه ی هر ساعت
از نبض آرزوهایم یکی یکی کم میشوند
چه شمارش بی پایانیست
رد پای ثانیه ها بر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
من نمیدانم کدام آدم به گل ستم میکند
که این روزهای آخر تشنگی لبخندم
این باران خشمگین چشمانم
به گل تن عریان نگاهت غریبانه ستم میکند
این نسیم معصوم لبخند خشک ترک خورده ی لبانم در
پی نوازش گونه های
گلهای...... توست.
من از روشن ترین واژه های اشعارم
چراغی میسازم برای
باغ لبخند صبورانه ات بانو
تو بامن چه کرده ای که
این روزها به گلهای باغچه
ستم روا کرده ام
جرعه ای آب ندادم تشنگیشان را
تو بگو گلم چه کسی به گل ظلم کرده است که
من این گونه کرده ام بانو
وبه دود سیگارم مهمانشان کرده ام .....
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
بانو ای نزدیک دور!
میدانستی بعد تو گاهی شمعدانی اتاقمان تب میکند
امشب هم همان است
کمی آب دادمش از عمق چشمه ی نگاهم
مگر قطع می شود بانو
وقتی دست میگیرم برگهایش
سر انگشتانم میسوزد
سیگار نمیکشم امشب مبادا نفسش بگیرد
پشت پنجره می ایستم
عرق کرده شبنم نسشته بر پیشانی خنکش
پنحره را میبندم سوز سردی می آید بانو!
دروغ میگویم بانو
مگر میشود آدمی دروغ نگوید
مگر میشود گاهی ماه به وهم دریا
دروغ نگوید
باد خلاف جهت نوزد
مگر میشود امشب تب کنم بگویم؟
مبادا دلت بلرزد بانو من خوبم !
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
دیر آمدی بانو
اصلا آمدی که دیر آمده باشی ؟
هذیان میگویم
من حرفی به یادم نمی آید
بگذار هرچه دلم بخواهد بر زبان
نوپای واژه هایم بگویم
حال سکوتم خوب است
سیگارم همیشه روشن است
دریا مهمان قلبم میشود وقت وبی وقت
انگار دلش سیگار میخواهد
بی انصافی نکن بانو پرت وپلا نمیگویم
تو بگو به چه زبانی سخت بگویم
دلم بانوی اشعارم را میخواهدآن رقاصه ی
محافل هفت آسمان را
که لباسی از بوسه های من به تن دارد
دلم میخواهد دوستت داشته باشم
جرم است بانو ؟
به خاطر دارم گفته بودی جرم نسیم
بوسیدن گلهای یاس در خفای باغچه بود
میخواهم تکرار شود بانو .....
تب کرده اند واژه های بیگناهم
شعر میگویند .....
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
میخواهم به شدت این گل تازه
باز شده ی رویاهای تورا ببوسم
که بوسه اعتراض کند
اندکی درشتی کند بر واژه هایم تلخ
نشود کام لبخندم.....
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
یا حبیبتی !
زیدی عشقا ....
انا اقدرو اتکلم مع البحر
ومع والوردود شفایفکی
ومع الشجار عیونکی
وعینکی تسقطنی
من خیالی
یا امرٔت الحب
لماذا....لماذا تبکی عین الاوارود
فی بسمتک.....؟
عمری یسقط مع دموعکی.....
.......
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
گذری در شهر بی سامان دلم پای رفتنم نیست
یکی پس از دیگری
اما کوچه پس کوچه هارا به امید دیدن قامت
یاس وبوی سیب سبز نگاهت طی میکنم
میرسم به رقص دختران کولیان
به لباس رنگارنگ شادشان
وبه آواز مردشان که بی خیال
ازنگاه هرز اختران حسود مینوازد
ومستانه میرقصند در مقابلش
گویا هیچ اختری هرز نمیگرد تن لرزان بید مجنونشان را
آهی میکشم من چه خیال کال نرسیده ای بود
در ذهن بی تکلیفم
آن زمان که نگاهت را در معرض باد های بی عفت
نهادم وبانویم را به یغما برد
پک عمیقی به سیگارم میزنم
رقص این دختران کولی
شبیه شعله های نگاهت در بارانهای سیل آسا ی
غارت گر بود ....بانو چه ساده بود دل من
این روزها دیگر به نسیم هم اعتماد نمیکنم
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
بانو حدیث آشنایست این عاشقانه های من برای
از یاد رفته های تو آن دم که نسیم صبح رویایت
عطر بی مثال گل لبخندت را
به مشام بو*س*ه ی نا آشنای دور
از خاطر رفته ات
را مهمان سرزده ی گونه ام میکند ....
عمیق نفس میکشم این ترانه ی زندگی
خیالیم را که در بطن
رویا ها مانده ام هنوز
باآمدن تو زاده میشوم در وهم خیالی
از طعم تشنگی ونیاز بو*س*ه دریا به ماه..
 
امضا : مسیحه
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا