روی سایت دلنوشته آنچه از دل باقیست|مهدیه احمدی کاربر انجمن یک رمان

[مهدیه احمدی]

من سرطان دارم، آری سرطان عاشقی... این نوعش از همه بدتر است؛ ارتباط مستقیم با مغز و قلب دارد!
بدبختی این است دکتری ندارد جز تو...
تو هم که مرا رها کردی و این سرطان، ذره ذره قلب مرا تسخیر می‌کند و مغزم را متلاشی می‌کند!

 

[مهدیه احمدی]

ردپای من در رد پای جویباری که ردت را کنارش داشت با خود برد. تو دلم را بردی و جویبار ردپای مرا...
نمی‌دانم می‌توانم انقدری که عاشق تو بودم دوستش بدارم؟
یعنی مانند تو برایم محبت خرج می‌کند، آن هم بی‌منت؟
رسوا نشم و به من بخندد که تمام محبتش بی‌راه بوده!

 

[مهدیه احمدی]

چه چیز مرا در به در آرزوهای دست نیافتنی کرده است؟ آن همه برآورده شدن‌های تکراری آرزوها را دیده‌اند، من به دنبال چه هستم را نمی‌دانم. خط به خط دفترهایم یک آرزوست، آخرش تمام این آرزوها تو هستی که می‌دانم نمی‌رسم به تو!

 

[مهدیه احمدی]

از آرزوهایم، سر و سامان گرفتن دلمه...
که هنوز رنگ و بوی دلت در آن جامانده.
ای عشق لعنتی، چرا از دلم دل نمی‌کنی؟!

 

[مهدیه احمدی]

صدای دلم را همه شنیده‌اند، بارها صدایت زد نبودی! حال من هم می‌روم تا صدای دلت را نشنوم... دوری بهتر از بودن بدون توست!

 

[مهدیه احمدی]

آنچه میان ما دو تا بود خیال بود...
آنچه دل من را به دلت گره زده بود، طنابی پوسیده بود...
آنچه کنارمان نبود حرف‌های عاشقانه بود...
ما فقط در دل عاشق بودیم، که ای کاش آن هم نبود!

 

[مهدیه احمدی]

خیال من با تو روشن می‌شود، رویای من!
با تو می‌درخشد توهمات من!
با تو بازی سرنوشتم به پایان رسیده است!
میان ما دوتا فقط من ماندم و تو... تویی که اگر بودی، ما می‌ماندیم!

 

[مهدیه احمدی]

سرزمین من سرزمین عشاق بوده است، اما حیف که تمام عاشقان فقط عاشق بوده‌اند...
خبری از ما شدنشان نیست و هر که بود تنها ماند در حسرت عشق یار!
این روزها همه از عشق حرف می‌زنند اما...
همه عاشق‌های تنها؛ پس زیادند مثل ما دو تا...
جدا از هم!

 

[مهدیه احمدی]

بی‌خبر از حال هم، حالا که من رفتم، تو در غم مانده‌ای.
بی تو از یاران به نام تو کنم من یاد روزگار تو...
من به جانم می‌خرم دوری ز تو
تا که در یادت بمانم جان من

 

[مهدیه احمدی]

داستان ما جایی تمام شد که تو بودی و او
من ماندم و دلم.
تو ماندی و خوشی
من ماندم و یه دنیا غم
تو ماندی و دلبری کردن معشوقه‌ات
من ماندم و بی تو ماندن تا ابد
تو ماندی و عذاب وجدان تهمت‌هایت
من ماندم و قلبه زخم خورده از تهمت‌های تو
تو ماندی و یک عمر پشیمانی
من ماندم و یک عمر حسرت روزهای خوشی که می‌توانستم بی تو داشته باشم و ندارم
تو ماندی و لحظه‌هایی که دلت برایم تنگ می‌شود
من ماندم و شادی‌های غم‌انگیزی که بعد از تو دارم