کامل شده مجموعه اشعار کل کل شاعرانه | شرور و مسیحه کاربران انجمن یک رمان

[شرور]

سیه بخت اگر گشته دلم از رفتن یاراست
چشمان من از گریه به اون هنوز تار است

 

[مسیحه]

بگفتا حافظ یوسف گم گشته آید به کنعان
خوشا که عشقت زلخیا نماند در عالم نهان
من چه گویم؟که هزاران رازست دردل پیرم
یاراعشقت که میکشاندمرا سوی صاحبدلان

 

[شرور]

دیدی عشق یوسف زلیخای پیر را جوان کرد
چگونه معجزه ، وعده حق تعالی را عیان کرد
پیر شد دل جوان من در غم و بیتاب عشقم
صبر باید تا معلوم شود بامن انچه را زمان کرد

 

[مسیحه]

نه تو یوسف من زلیخای جوانم
کجاروم به درگاه کدام آستانم
بیایی؟معجزه رااز که بخواهم
من که بیتابم صبری را نتوانم

 

[شرور]

یوسف نیستم من اما عشقم پایدار است
زلیخای عاشق در تائید درد م ناچار است
آنچه میگویم و تو میخوانی در انجمن
تنها بخش اندکی از درد دل داغدار است

 

[مسیحه]

یوسف نداشت عشقی او.که پرهیزگار است
چاک پیراهن یوسف به هفت در انکار است؟
ای سفر کرده گویا خدا بر یوسف وحی کرد
نمیبنی زلیخای دلم در تب وتاب روزگار است

 

[شرور]

ندیدی که عشق ، با یوسف چه ها که نکرد
در چاه انداخت او را ، در دام زلیخا رها نکرد
یوسف هم عشق داشت هرچند پرهیزگار بود
عشق یوسف خدا بود ، دردش را دوا نکرد؟

 

[مسیحه]

باشد که بگویم این خدایش بود باتو چه هاکرد
دیدی ملامتها شنید درد رسواییش چه ها کرد

 

[شرور]

ملامت کشیدن و رسوا شدن خان اول عشق است
عاشق به این سختیها و ملامتها گشته سر م.س.ت

 

[مسیحه]

دلازارم دلا.از خان اول مگر رستم گذشت که من بگذرم؟
نه آرش ،نه افراسیاب نه سهرابم گذشت که من بگذرم ؟