نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

روی سایت دلنوشته در همین نزدیکی | ستاره حقیقت‌جو کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع سامیار زاهد
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 35
  • بازدیدها 2,683
  • کاربران تگ شده هیچ

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام خالق تمام دور نزدیک جهان

IMG_20200904_022608_674.jpg

نام دلنوشته: در همین نزدیکی
نام نویسنده: ستاره حقیقت‌جو
تگ: منتخب
ویراستار: REIHANE_F
مقدمه:
همه‌مان پیگیر اتفاقاتی هستیم که در آن دور دورها رخ داده است.
رییس جمهور فلان کشور چه کار می‌کند؟!
مردم فلان کشور در چه حالند؟!
کودکان در آن نقطه جهان خوب تحصیل می‌کنند؟
وضعیت آب و غذایشان خوب است؟
حیوانات چطور... ؟
آیا آن‌ها در امنیت هستند؟!
نمی‌دانم... .
چرا جنگ شد؟!
چرا فلان بازیگر آمریکایی با فلان خواننده بریتانیایی ازدواج کرد؟!
و... .
اما هیچ‌کدام از اتفاقاتی که درست در همین نزدیکی رخ می‌دهند خبر نداریم!
بیایید کمی وسعت دیدمان را کوتاه‌تر کنیم و اتفاقات همین نزدیکی را زیر و رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : سامیار زاهد

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • #2
***
در همین نزدیکی خانه‌ای خراب شد؛
با خراب شدن خانه خانواده‌ای بی‌سر پناه شد... .
نان در سفره کم شد
کمر پدر از غم خم شد
یک زندگی از بین رفت
مهر و علاقه دود شد!
زمان چرتکه انداختن عشق فرا رسید!
انسان، انسانیت خودش را از دست داد
پول حرف اول را زد... !
و جالب این‌جاست باز هم هستند کسانی که می‌گویند به دور دست‌ها نگاه کنید!
ما در همین نزدیکی،
زیرِ دست‌ها له شده‌ایم
توان کمر راست کردن نداریم تا به دور دست‌ها بنگریم.
به‌جای ترغیب به دید زدنمان بهتر نیست تلاشی برای راست کردن کمرمان بکنید؟!
ما در همین نزدیکی نیازمند کمک هستیم!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • #3
***
همه چیز درست کنار خودمان اتفاق می‌اُفتد،
درست بیخ گوش همه‌مان،
درست جلوی چشم تک‌تک‌مان،
اما کسی نمی‌شنود؛
کسی نمی‌بیند!
یا می‌شنوند و می‌‌بینند؛
اما اهمیت نمی‌دهند!
این روزها کسی از مرگ‌کودکان و یا
سوختن چندصد نفر دلگیر نمی‌شود!
این روزها بی‌خانمان شدن بعضی‌ها ناراحت‌کننده نیست.
این را هم‌ بگویم که من و تو تقصیر نداریم چرا که این روزها همه احتیاج به سمعک و عینک دارند،
از ما که گذشت!
ما از همین نزدیکی در این نزدیکی خیری ندیدیم!
فقط قلم به دست گرفتیم،
و خداراشکر که گوش، چشم و قلم‌مان آ‌ن‌قدر توانا بود که بتوانیم هر چه شنیدیم و دیدیم را بنویسیم!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • #4
***
کاش برای به دار آویختن احساس‌مان از دزدان پاپتی استفاده نشود... .
دلار دزدان خوارج نشینند و پوشاک دزدان به دار آویخته می‌شوند!
کاش عدالتمان بهتر از صداقتمان باشد... !​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • #5
***
این روزها نمی‌شود حقیقت را از دروغ تشخیص داد.
دروغ‌گویان باور پذیرتر به نظر می‌رسند!
راستش را بخواهید به شخصه در همین نزدیکی بزرگانی را دیدم که دروغ را با حقیقتی،
حقیقی به زبان می‌آوردند!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • #6
***
چه فرقی می‌کند بودن و نبودمان،
وقتی این‌جا کسی نیست که بفهمد و درک کند؟!
تمام احساس و اندیشه‌ی کهن‌مان را به تاراج بردند، و به‌ طور عادی باید زمان خشمگین شدن فرا رسیده باشد!
امّا، ما... .
اگر یادتان باشد گفته بودم ما در همین نزدیکی از این نزدیکی خیری ندیدیم!
کمرمان زیر فشار غم،
درد و سختی له شده است و توان کمر راست کردن نداریم.
خشمگین شدن و دفاع از حق خود که جای خو دارد.
پس فقط می‌توانم بگویم در همین نزدیکی نیازمند تلنگری عظیم هستیم!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • #7
***
دل درد دارم،
دیشب به جای آب نفت خوردم!
مگر تقصیر من است؟!
آخر بگو نفت بر سره سفره چه می‌کند؟!
تقصیر من نبود،
مغزم کمی زیاد از حد درگیر فرعیات شده است!
فرعیاتی که این واقعیت را بر سرم می‌کوبند که در همین نزدیکی آب نیست و من دم از خوردن نفت میزنم!
در همین نزدیکی هوا نیست و از من دل درد می‌نالم.
کار نیست و مردم برای یک‌ سکه سیاه جان می‌دهند،
بر سره سفره‌های شام و نهار غذایی نیست، و حال اصلا به آن اشاره نمی‌کنم که بعضی‌ها اصلا سفره‌ای ندارند!
در انتظار سونامی بزرگ هستیم و در آخر سیلی از آلودگی نصیب‌مان می‌شود!
حتی دیگر اکسیژن هم نداریم،
بام تهران دیگر بلندای زیبایی نیست اوج مرگ است... .
ارومیه پر آب نیست آبش سنگ است؛
مرد،
مرد نیست ادعا کرده است!
و حرف‌های من خزعبلاتی هستند که...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • #8
***
وقتی نفت را بر سر سفره‌هایمان آوردند؛ به این فکر نکردند که نمی‌توانیم با وجود بوی بدش
حتی تکه نان خشکی بر دهان‌مان بگذاریم!
البته باید بگویم، هستند از ما بهترانی که با وجود همین بوی بد، نان که هیچ
خون می‌خورند و از خوشی مدهوش می‌شوند... !​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • #9
***
گرگ همیشه صفت قدرت‌مندی بوده.
امّا هم‌اکنون در این دنیا هستند گرگان پست‌فطرتی که جامعه گوسفندان را به تن می‌کنند و دم از مکر روباه
وحشی، گریۀ ببر و کور بودن گربه می‌زنند!
اما خودشان از سگ هم کم‌ترند!
این‌گونه گرگ‌های بزدل به غیر از خراب کردن اسم و رسم گرگ کاری دگر بلد نیستند!
این‌گونه گرگ‌ها فقط برای به تاراج بردن عشق،
احساس؛
پول و انسانیت‌مان آماد‌ه‌اند!
آه، بی‌خیالش!
هزاران هزار گرگ در اطراف من و شما هست
و ما چه‌کار کردیم؟
هیچی!
فقط دنبال گرگ‌هایی که در دور دست‌ها بودند گشتیم.
بیخیال دور دست‌ها... .
عامیانه می‌گویم اگر به دید زدن اطراف ادامه دهیم خودمان هم به‌زودی گرگ خواهیم شد!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • #10
***
وقتی آب از سرم گذشته است، می‌خواهم کار را یک‌سره کنم.
تا این لحظه زندگی کردیم و هزینه‌اش را پرداختیم!
راستش نپرداختیم؛ چه بسا به هر طریقی بود به زور ازمان گرفتد... .
تا این‌جا آمده‌ایم پس بقیه راه را نیز به طریقی طی می‌کنیم!
مهم نیست آخر مسیر در همین نزدیکی است یا نه!
من در طول تمام راه کارهایی انجام دادم که بود و نبودم را زیر سوال برد... .
راستش را بخواهید فهمیدم باعث تمام مشکلات منم!
دیدم کسانی که لبخند به ل**ب دارند ترسناک‌ترند؛
اما اعتماد به آن‌ها آسان‌تر است.
پس لبخند به ل**ب دارم؛
چون زمان به من ثابت کرد، که تنها متّکی به مشتی خاکسترم؛
پس تصمیم گرفتم با لبخندی بزرگ تا آخر مسیر پیش بروم.
چرا که این‌گونه جالب‌تر است!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

موضوعات مشابه

عقب
بالا