- تاریخ ثبتنام
- 10/8/20
- ارسالیها
- 3,594
- پسندها
- 7,271
- امتیازها
- 35,773
- مدالها
- 16
رایگان می بخشد نارون شاخه ی خود را به کلاغتپش جهنمی م**س.ت
او را بگو نسیم سیاه چشمانت را نوشیده ام
نوشیده ام که پیوسته بی آرامم
جهنم سرگردان مرا تنها گذار...
تو میگذری زمان میگذرددر نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
زندگی رسم پذیرایی از تقدیر است
تا طلوع انگور چند ساعت راه است؟تو میگذری زمان میگذرد
چه کنم با دلی که از تو
توان گذشتنش نیست
من صدای نفس باغچه را میشنومتا طلوع انگور چند ساعت راه است؟
باید امشب بروم
باید امشب چمدانی را
که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
روز ما گرم و شب از قصه دیرین لبریزمن صدای نفس باغچه را میشنوم
و صدای ظلمت را
وقتی از بزگی میریزد
و صدای سرفه روشنی از پشت درخت
عطسه اب از هر رخنه سنگ
چک چک چلچله از سقف بهار
من از حاصل ضرب تردید و کبریت میترسمروز ما گرم و شب از قصه دیرین لبریز
من و تو می دانیم
زندگی در گذر است
همچو آواز قناری در باغ
من و تو می دانیم
من پر از نورم و شنمن از حاصل ضرب تردید و کبریت میترسم
من از سطح سیمانی قرن میترسم