یکی بود
یکی نبود
نه باید این طوری شروع کنم؛
یکی که نه، هیچکی نبود
یه دختر بچهی کوچولو بود و مداد رنگی و عروسکاش
دنیاش قشنگ بود، رنگی بود
دنیای خودش بود
ادمای دنیاش مهربون بودن
دنیای دلش دکتر داشت، پرستار داشت، مهندس داشت، نونوا داشت و خلاصه...
نه خبری از دلتنگی بود و نه کسی غصه میخورد
تو دنیاش همه چی رنگی بود
حتی تلوزیون سیاه-سفید اون موقع...