غروب...
من همان موجی هستم که هر روز به هنگام غروب، تشنهتر از دیروز به سوی ساحل تو میآیم برای لحظهای لمس کردنت و دیدنت وقتی بر روی ماسههای ساحل مینشینی و به غروب نگاه میکنی!
تو به غروب نگاه میکنی و من به تو... تو با غروب آرام میشوی و من با دیدن تو...
و غروب بهانهای میشود برای دیدنت... پابرجا باشد غروبی که دلیل ارامشها است.