روی سایت دلنوشته هَس یا حِس؟! |هانیه:') کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع KãrMãW
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 41
  • بازدیدها 2,894
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

KãrMãW

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
29/4/18
ارسالی‌ها
1,316
پسندها
26,656
امتیازها
58,173
مدال‌ها
10
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام نوازنده گیتار عشق

دلنوشته: هَس یا حِس؟!

نویسنده: هانیه
ویراستار: نسترن بانو

مقدمه:
احساسات، آدم‌ها، موجودات، همه و همه، مخلوقات خداوندی است که برای آزمایش کردن بنده‌اش زمینه سازی زیبایی کرده است. اگر از امتحانش مردود شوی باز هم تو را امتحان می‌کند... نگران نباش همان امتحان را می‌دهد، با راهی متفاوت...

88491
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : KãrMãW

KãrMãW

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
29/4/18
ارسالی‌ها
1,316
پسندها
26,656
امتیازها
58,173
مدال‌ها
10
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
دلتنگی...
برای همه اتفاق می‌افتد، سن و سال ندارد؛ از آن بچه دوماهه‌ای که از دوری مادرش گریه می‌کند، تا آن مادر بزرگی ک دلتنگ فرزندش است...
اولش سخت است ولی نمی‌گویم بعد از مدتی آسان می‌شود... نه، بر عکس دلتنگی یعنی با گذشت زمان بیشتر به او فکر کنی و درد دارد، دوری از آن کسی که دلتنگش هستی.
دلنوشته می‌نویسی، هر دلنوشته را شماره‌گذاری می‌کنی، استیکر و قلب می‌کشی... تاب نمی‌اوری و روی پروفایلت می‌نویسی...
خودت می‌دانی که برای فرد خاصی نوشته‌ای...
اما آخرش چه می‌شود؟!
با یک دکمه،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : KãrMãW

KãrMãW

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
29/4/18
ارسالی‌ها
1,316
پسندها
26,656
امتیازها
58,173
مدال‌ها
10
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
ته خط‌‌‌‌...

ته خط اون هوس نیست... اون وابستگی نیست... ته خط نرسیدن به اون دختر یا پسر نیست... اون نرسیدن به عشقت نیست.
ته خط یعنی نبودن بابا توی خونه، یعنی ستون خونه نباشه...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : KãrMãW

KãrMãW

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
29/4/18
ارسالی‌ها
1,316
پسندها
26,656
امتیازها
58,173
مدال‌ها
10
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
می‌شود...؟

می‌شود برگردیم به عقب؟
می‌شود همان رفیق یکدیگر شویم؟
می‌شود حرف‌هایم را نشنیده بگیری؟
می‌شود سرد نشوی؟
نمی‌خواهم دوستم بداری،
فقط...
سرد نباش
بگذار بگویند شعار می‌دهم اما
من این وابستگی را عشق نمی‌نامم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : KãrMãW

KãrMãW

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
29/4/18
ارسالی‌ها
1,316
پسندها
26,656
امتیازها
58,173
مدال‌ها
10
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
زخم...

یادش بخیر آن کودکی،
زمانی که عروسکمان خراب می‌شد و به مادرمان می‌دادیم که آن را بدوزد.
وقتی عروسک را بهمان می‌داد، دیگر دست عروسک زخم
نبود...
مادرم می‌گفت:
-هر چیز درست می‌شود؛ اما مثل روز اولش نمی‌شود.
هعی! کاش گوش کرده بودم... اکنون چگونه تکه‌های قلبم را بهم وصل کنم؟!
با چه مرهمی زخمش را درمان کنم...؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : KãrMãW

KãrMãW

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
29/4/18
ارسالی‌ها
1,316
پسندها
26,656
امتیازها
58,173
مدال‌ها
10
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
وقتی دلی رو با سختی به دست بیاری...
می‌فهمی
حق نداری... با سنگ بی‌رحمیت بشکنیش!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : KãrMãW

KãrMãW

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
29/4/18
ارسالی‌ها
1,316
پسندها
26,656
امتیازها
58,173
مدال‌ها
10
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
تا حالا شده حس کنی...
اینقدر اخلاقت بده که کسی
سمتت نمیاد؟
که تنها می‌مونی؟ که دوستات به یک ماه نرسیده ازت خسته می‌شن؟ که هر موقع رسیدی بهشون،
میگن "دوباره امد."
ولی...
مهم خودتی و اونایی که دوسِت دارن؛ مثل خانواده‌ت
و اون رفیق‌هایی که تنهات نذاشتن.
نظر آدمایی که واسم ارزش قائل نمیشن مهم نیست.
نظر دیگران واست مهم نباشه...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : KãrMãW

KãrMãW

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
29/4/18
ارسالی‌ها
1,316
پسندها
26,656
امتیازها
58,173
مدال‌ها
10
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
دم اون رفیق گرم...
که گفت:
-روی من حساب کن...
من مهربانی و کمک او را حساب کردم و به توان دو رساندم!
و...
او مشکلات من را حساب کرد و به توان دو رساند!
به سلامتیش...​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : KãrMãW

KãrMãW

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
29/4/18
ارسالی‌ها
1,316
پسندها
26,656
امتیازها
58,173
مدال‌ها
10
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
شمع شدم...
برای دگران سوختم و آرام گریه کردم
هعی! بعضی‌ها آمدند و به اشک‌هایی که
ذوبم می‌کرد خندیدند! چه کسانی که انتظارش را نداشتم بگویند: «اشک که می‌ریزی، زیباتر می‌شوی!» من به همان سادگی زیبایی اشک‌هایم... اشک‌هایی را ریختم که هر لحظه، شدت و گرمایش بیشتر می‌شد...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : KãrMãW

KãrMãW

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
29/4/18
ارسالی‌ها
1,316
پسندها
26,656
امتیازها
58,173
مدال‌ها
10
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
آهای دیگران...!
"دیگرانی" که نفس گرفتید... زندگی گرفتید،
من برای شما زندگی نمی‌کنم...
دلم می‌خواهد برم جایی که "دیگران" وجود
نداشته باشند... می‌خواهم از دوری"دیگران"
استفاده کنم... می‌خواهم نفس بکشم... زندگی کنم،
پس راحتم بگذارید!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : KãrMãW
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا