نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

روی سایت دلنوشته آجودان حق | Majid_J_H_Mirzaei کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

PinkCrow

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
320
پسندها
10,888
امتیازها
30,963
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام دلنوشته: آجودان حق
نام نویسنده: مجید میرزایی (Majid_J_H_Mirzaei)
نام ویراستار: ..TaraɲΘm..
مقدمه:
سخنم سمی است از جنس تلخی
که گوش‌های شنونده را نمی‌نوازد،
سخنم همیشه تلخ بود و خواهد بود،
شیرینی سخنانم را کذب پاک کرد
ماند این تلخی که مشتری نداشت.
96662
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

PinkCrow

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
320
پسندها
10,888
امتیازها
30,963
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #2
دروغ‌ها را از بزرگان آموختم، کودک را چه به دروغ؟!
جامعه‌ام بوی دروغ می‌دهد، این بو مرا آزار می‌دهد.
چگونه می‌توانم نفس بکشم در هوای پاک حقیقت؟!

وقتی هیچ نشانی از حقیقت در دنیای من جلو نمی‍‌کند!
خواستم فرار کنم از دست هوای کثیف،
اما فهمیدم که این هوا حاصل تنفس مردمان آن است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

PinkCrow

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
320
پسندها
10,888
امتیازها
30,963
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #3
زهر زندگی من همان دروغی بود که از دهان دیگران درون زندگی من تزریق شد؛
درمان این‌همه مردار پلید درونم چیست؟! شنیدن یک سخن سزا.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

PinkCrow

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
320
پسندها
10,888
امتیازها
30,963
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #4
هر کسی جرعت چشیدن حق را ندارد
برای اینکه طعمی جز تلخی ندارد؛
مردمان این شهر چاشنی شیرینی یافتند،
دروغ را با حقیقت می‌خورند تا شیرین شود؛
حقیقت تلخ زندگی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

PinkCrow

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
320
پسندها
10,888
امتیازها
30,963
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #5
در شهری زیستم که مردمانش شاد بودند؛
حقیقت جرم و کار درست حرام بود،
شهری که ماه عسل مردمانش دادگاه بود،
تهمت‌هایش سند داشت با منقوله‌های اضافی،
شهری که روباهان در آن جولان می‌دادند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

PinkCrow

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
320
پسندها
10,888
امتیازها
30,963
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #6
گرگان زیر باران در خیابان پرسه می‌زدند،
من بی‌خبر از این دنیای وارونه از ترس گرگان،
در آرامش با روباهان هم‌خانه شده بودم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

PinkCrow

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
320
پسندها
10,888
امتیازها
30,963
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #7
به وقت زوزه‌های گرگ‌ها
مردمان شهر مشغول تماشای هفت پادشاه بودند،
هیچ نمی‌دانستند فردای این تاریکی؛
خبرهای خوبی برایشان ندارد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

PinkCrow

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
320
پسندها
10,888
امتیازها
30,963
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #8
من برعکس همه در بیداری کابوس می‌بینم
کابوس ناامیدی و یأس، کابوس تنهایی
کابوسی که هر روز برایم تکرار می‌شود؛
مقصر نیست کسی جز خودم، مقصر خودمم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

PinkCrow

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
320
پسندها
10,888
امتیازها
30,963
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #9
ساختمان‌های این شهر بوی خ**یا*نت می‌دهند،
این آجرهای بی‌جان با خود خبری دارند؛
چه کسی می‌خواهد به آنان گوش دهد؟
همگان گوش‌هایشان را به نغمه گوش خراش
یک‌دیگر خوش کرده‌اند، نوای سکوت دلنشین
اینجاست!
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

PinkCrow

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
320
پسندها
10,888
امتیازها
30,963
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #10
نفس حق را بریدند شغالان کذب خوار
چون سودی برایشان نداشت زندگی او،
در این شهر بی‌در و پیکر اگر ثمره‌ای نداشته باشی،
بایستی با زندگی وداع کنی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا