روی سایت دلنوشته شهزاده بی‌عشق|shaghayegh.b کاربر انجمن یک رمان

[elahekhazan]

به نام خالق شهرزاد هزار و یک شب
​

نام دلنوشته: شهزاده بی‌عشق
نام نویسنده: shaghayegh.b
نام ویراستار: نسترن بانو

مقدمه:

قهوه را می‌ریزم و کنار کتاب مورد علاقه‌ات می‌گذارم.
صدایت می‌زنم تا بیایی و با هم قهوه بخوریم.
صدایت می‌زنم تا بیایی و دوباره برایت هزار و یک شب بخوانم؛
اما تازه یادم می‌آید که دیگر شهرزادت نیستم!
دیگر مجنون شهرزاد قصه‌گویت نیستی!
این شهرزاد، حال بدون معشوق مانده!

تنها می‌نشینم و هزار و یک شب رو برای خود زمزمه می‌کنم؛
اما دیگر هزار و یک شب هم بی‌تو معنایی ندارد!

بدون تو قصه هزار و یک شب که نه... بلکه شهزاده بی‌عشق...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[elahekhazan]

دوستت دارم مجنون من،

همان‌قدر لیلی‌وار...

دوستت دارم فرهاد من،

همان‌قدر شیرین‌وار...

دوستت دارم دریای من،

همان‌قدر ساحل‌وار...

دوست دارم معشوق من،

همان‌قدر شهرزادوار...

 

[elahekhazan]

عشقت اگر جار زدنی بود،

ورد زبان محافل بود...

نه در قلب من!

عشقت اگر دیدنی بود،

درون موزه بود...

نه در خاطر من!

عشقت اگر زیبا بود،

تابلوی نقاشی بود...

نه خطی در ذهن من!

عشقت اگر بی‌همتا بود،

بی‌همتا می‌ماند...

نه زخمی روی قلب من!

 

[elahekhazan]

شرمنده‌ام بهترینم

شرمنده‌ام نازنینم

شرمنده‌ام دلیل بودنم

تو گفتی دل نبند...

دل بستم و بی‌دلدار شدم!

تو گفتی عاشق نشو...

عاشق شدم و بی‌معشوق ماندم!

تو گفتی رهایش کن...

رهایش نکردم و شکستم!

بی‌دلدار و بی‌معشوق ماندم!

شکستم و نابود شدم!

اما هنوز هم دلداده و عاشقم...

 

[elahekhazan]

الهه شهر عاشقی‌ات می‌شوم،

اگر تک شاه قلبم شوی!

دخت افسانه‌هایت می‌شوم،

اگر حاکم رویاهایم شوی!

دلدار بی‌همتایت می‌شوم،

اگر امپراطور خاطرم شوی!

شهزاده هزار و یک شبت می‌شوم،

اگر کمی فرهادم شوی...!

 

[elahekhazan]

آتش عشقت آنچنان گداخته نبود

اما سوزاند قلب تنهای مرا

سوختم و دل از کف دادم

سوختم و دلداده بی‌دلدار شدم...

 

[elahekhazan]

جوری در نگاهت غرق شدم

که گویی دریای سیاه است

جوری در خاطرم غرق شدی

که انگار زادگاهت آنجا بوده

 

[elahekhazan]

لیلی‌وار می‌خواهمت
مجنون قلب عاشقم...
شیرین‌وار دل دادمت
فرهاد قلب عاشقم...
شهرزادوار عاشقتم
تک حاکم قلب من...

 

[elahekhazan]

باز شب شد و دلم بی‌تاب شد

باز شب شد و خاطرم آشفته شد

باز شب شد و چشمانم تر شد

نبودنت شب‌ها اذیتم می‌کند

نداشتنت شب‌ها نابودم می‌کند

بی تو شب‌ها ویران می‌شوم

 

[elahekhazan]

وقتی رفتی هیچ چیز تغییر نکرد؛

نه دنیا تیره و تار شد...

نه جنگل‌ها صحرا شد...

نه دیگر باران نبارید...

تنها چیزی که تغییر کرد،

این قلب من بود که اکنون ویران شده...!