متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته قهوه تلخ تنهایی|shaghayegh.b کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع elahekhazan
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 41
  • بازدیدها 2,182
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

elahekhazan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,537
امتیازها
13,933
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #1
111954
به نام خدای هستی

نام دلنوشته: قهوه تلخ تنهایی
نام نویسنده: shaghayegh.b
نام ویراستار: ..TaraɲΘm..


مقدمه:
زندگی مثل قهوه‌ی تلخ است!
طعم تلخ و گس قهوه، مانند طعم بی‌رحم تنهایی است!
اگر زندگی فنجان بود...
درونش را قهوه تلخ تنهایی پر می‌کرد!


۰۳-۰۲-۴۶-1015354_4cee4678a85b93d6ee909673f283cf66.jpg
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : elahekhazan

elahekhazan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,537
امتیازها
13,933
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #2
خواستن مرا از قهوه ترک دهند...
گفتم صبر کنید شیرینم بیاید!
خواستن قهوه همیشه تلخم را شیرین کنند...
گفتم صبر کنید شیرینم بیاید!
خواستن قهوه تلخم را از تنهایی‌هایم بگیرند تا از این تنهاتر شوم...
گفتم صبر کنید شیرینم بیاید!
تو که باشی دیگر قهوه‌هایم شکر نمی‌خواهند!
تو که باشی دیگر تنهایی‌هایم محتاج قهوه نمی‌شوند!
تو که باشی تنهایی هم... یغماگر وجودم نمی‌شود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : elahekhazan

elahekhazan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,537
امتیازها
13,933
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #3
طعم تلخ و گس قهوه تنهایی‌هایم،
می‌ارزد به صدتا شیرینی دروغین!
طعم تلخ و بی‌روح قهوه تنهایی‌هایم،
می‌ارزد به تمام تنها نبودن‌های دروغین!
طعم تلخ تنهایی‌هایم،
می‌ارزد به تمام روزهای تنها نبودنم در کنار تو!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : elahekhazan

elahekhazan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,537
امتیازها
13,933
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #4
کاغذهای سیاه‌قلم بی‌آلایشم را
با تمام عکس‌های رنگی دنیا عوض نمی‌کنم!
دفتر خط‌خطی‌های بی‌سروتهم را
با تمام کتاب‌های نفیس دنیا تاخت نمی‌زنم!
عطر کوچک و خنک و ارزانم را
با تمام ادکلن‌های گران‌قیمت و شیرین معاوضه نمی‌کنم!
قهوه تلخ و سرد شده تنهایی‌هایم را
با تمام نوشیدنی‌های ناب فلک تاخت نمی‌زنم!
کسی که حتی قید یک فنجان قهوه تلخ و سردش را نمی‌زند...
محال است قید تحفه باارزشی مثل قلبش را بزند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : elahekhazan

elahekhazan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,537
امتیازها
13,933
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #5
من هنوز در همان کافه هستم،
همانی که برای اولین‎بار آنجا با هم قرار گذاشتیم،
همانی که آنجا برای اولین‎بار در چشمانت خیره شدم،
همانی که برای اولین‌بار آنجا گفتم عاشقم،
همان جایی که اولین قهوه‌مان را خوردیم،
اولین لبخندها را به هم زدیم،
اولین دوست دارم‌ها را به هم گفتیم،
اولین‎بار دست همدیگر را گرفتیم...
هنوزم پنجشنبه عصر به آنجا می‌روم
چیزی سفارش نمی‌دهم و می‌گویم صبر می‌کنم تا همراهم بیاید!
تا زمانی که تاریکی محض نشده می‌نشینم
تا ساعت‌هایی که امیدم به یغما نرود صبر می‌کنم
تا جایی که صاحب کافه بد نگاهم نکند منتظرت می‌مانم
اما همیشه نمی‌آیی!
همیشه امیدم شکست می‌خورد؛ اما باز تو را تمنا می‌کنم!
باز هم تو را خواهش می‌کنم!
باز هم اسمت را نجواگونه صدا می‌کنم!
باز هم رؤیایم برگشت توست...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : elahekhazan

elahekhazan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,537
امتیازها
13,933
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #6
رز سرخ زندگی همه در آب حیات زندگی می‌کند
در آب حیات رشد می‌کند
در آب حیات عاشق می‌شود
اما رز سرخ هستی من در قهوه تلخ تنهایی‎هایم حیات دارد
در تلخی می‌ماند و رشد نمی‌کند
در تلخی می‌ماند، اما خشک نمی‌شود
در تلخی و تباهی نجوای عشق می‌خواند
با تلخی خو گرفته و پژمرده نمی‌شود
گویی سرخی عاشقانش را از تلخی قهوه تنهایی‌هایم به یغما برده و حیات او را به خود بخشیده...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : elahekhazan

elahekhazan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,537
امتیازها
13,933
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #7
در کوچه و پس‎کوچه‌های قلبم
احساست خانه ویرانه‌ای دارد
مقصر قلب من نیست،
احساس تو کاخ‎نشین قلب من بود
خودش باعث شد از کاخ قلبم به ویران‌خانه تبعید شود...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : elahekhazan

elahekhazan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,537
امتیازها
13,933
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #8
وقتی دیگر دوست دارم‌هایت مال من نیست
یعنی تباهی...
وقتی در کافه همیشگی‎مان کس دیگری جلویت می‌نشیند
یعنی تباهی...
وقتی موهایم دیگر نوازش تو را احساس نمی‌کنند
یعنی تباهی...
وقتی شب‎ها بدون شب خوشت تا صبح بیدار می‌مانم
یعنی تباهی...
وقتی نیستی تا اشک‌هایم را پاک کنی
یعنی تباهی...
تا تباهی مطلق راهی ندارم، وقتی این‌گونه تباه عشقت شدم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : elahekhazan

elahekhazan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,537
امتیازها
13,933
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #9
تو که نباشی،
یک قلم نیاز دارم تا دلتنگی‌هایم را به رخ کاغذ بکشم
یک دفتر تا دلتنگی‌هایم را بر آن بکوبم
یک فنجان قهوه تلخ تا دلتنگی‌هایم را با او به عمق وجودم ببرم
اما هیچ نوشدارویی نیست تا دلتنگی‌هایم را درمان کند...
نوشدارو دلتنگی‌هایم در گرو توست
در گرو مجنونی که بعد از مرگ نوشدارو لیلی را می‌آورد...
نوشدارو بعد از مرگ لیلی مگر دلتنگی را دوا می‌کند؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : elahekhazan

elahekhazan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,537
امتیازها
13,933
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #10
به من می‌گفتی قهوه‌ای که با تو می‌خورم طعم شیدایی می‌دهد،
طعم عاشقی،
طعم دیوانگی،
قهوه من هم طعم عشق می‌داد،
اما وقتی رفتی، دیگر قلبم طعم دلدادگی و عشق نمی‌داد
طعم شیرین دلدادگی تبدیل شد به طعم تلخ دلتنگی
طعم تلخ و گس تنهایی
تو که رفتی قهوه دونفره‌مان شد مونس تنهایی‌هایم
یک فنجان قهوه تلخ تنهایی شد شیشه عمر من...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : elahekhazan
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا