نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

مشاعره مشاعره با اشعار سيد مهدى موسوى

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #51
توی زنجیر هم نمی خواهم

پیش ِ آدم فروش گریه کنیم

بغلم کن «شقایق» غمگین

تا که با «داریوش» گریه کنیم!!
منی که مونس رنج دقایقت بودم

سکوت کردم و ماندم که عاشقت بودم

نگاه کردم و دیدم پدر سرش خم بود

نه! غم نداشت، پدر واقعاً خود غم بود
 
امضا : m.sina

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,966
پسندها
4,715
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • #52
توی زنجیر هم نمی خواهم

پیش ِ آدم فروش گریه کنیم

بغلم کن «شقایق» غمگین

تا که با «داریوش» گریه کنیم!!
منی که مونس رنج دقایقت بودم

سکوت کردم و ماندم... که عاشقت بودم!! »!!
 
امضا : فلورا.
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #53
منی که مونس رنج دقایقت بودم

سکوت کردم و ماندم... که عاشقت بودم!! »!!
مرده بودی و کسی در نفس ِ من جان داشت
مرده بودی و کسی باز به تو ایمان داشت

کشتمت تن زده در ورطه ی خون رقصیدم
پشت هر میکروفون از فرط جنون رقصیدم
 
امضا : m.sina

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,966
پسندها
4,715
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • #54
مرده بودی و کسی در نفس ِ من جان داشت
مرده بودی و کسی باز به تو ایمان داشت

کشتمت تن زده در ورطه ی خون رقصیدم
پشت هر میکروفون از فرط جنون رقصیدم
موس بر روی میز می‌لغزد
عکس خورشید توی کامپیوتر

امتحان از تو دادن و کردن
بر لبم مزه‌ی شکست و عرق!
 
امضا : فلورا.
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #55
موس بر روی میز می‌لغزد
عکس خورشید توی کامپیوتر

امتحان از تو دادن و کردن
بر لبم مزه‌ی شکست و عرق!
قصه ام از کجا شروع شده
اوّل و آخرش مشخص نیست

نیست یعنی که کاشکی بودم
هست یعنی که هست شد، پس نیست
 
امضا : m.sina

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,966
پسندها
4,715
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • #56
قصه ام از کجا شروع شده
اوّل و آخرش مشخص نیست

نیست یعنی که کاشکی بودم
هست یعنی که هست شد، پس نیست
ترس دارد به خواب می‌چسبد
تا به فردای پوچ شک بکند
شاید آن چشم‌های بی‌روشن!
به شب لعنتی کمک بکند!!
 
امضا : فلورا.
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #57
ترس دارد به خواب می‌چسبد
تا به فردای پوچ شک بکند
شاید آن چشم‌های بی‌روشن!
به شب لعنتی کمک بکند!!
دل به تغییر به تحقیر به زندان دادم
وسط تلویزیون باختم و جان دادم!
یک نفر از وسط کوچه صدا کرد مرا
بازی مسخره ای بود رها کرد مرا
 
امضا : m.sina

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,966
پسندها
4,715
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • #58
دل به تغییر به تحقیر به زندان دادم
وسط تلویزیون باختم و جان دادم!
یک نفر از وسط کوچه صدا کرد مرا
بازی مسخره ای بود رها کرد مرا
آن جاده و غروب قشنگی که داشتیم

حالا نمــاد فاصله در ذهن شاعر است



در ایــن دیار ، آمدن نــو بهـار ِ پوچ

تنها دلیل رفتن مرغ مهاجر است!!
 
امضا : فلورا.
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #59
آن جاده و غروب قشنگی که داشتیم

حالا نمــاد فاصله در ذهن شاعر است



در ایــن دیار ، آمدن نــو بهـار ِ پوچ

تنها دلیل رفتن مرغ مهاجر است!!
ترس دارد به خواب می‌چسبد
تا به فردای پوچ شک بکند
شاید آن چشم‌های بی‌روشن!
به شب لعنتی کمک بکند
 
امضا : m.sina

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,966
پسندها
4,715
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • #60
دوید مادر و در چشم های او نِگریست

-«سلام... » بعد درآن بازوان خسته گریست



که تشنه است کویری که در تنش دارد

که هفت سال و دو ماه است که عطش دارد:/
 
امضا : فلورا.
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا