روی سایت دلنوشته روزگار سرد من|آذردخت پاییزی کاربر انجمن یک رمان

[Shadi.Roohbakhsh]

زندگی جهنم من، با وجود روزگار سرد
غیر قابل تحمل شده‌ است.
ولی...
چاره‌ای جز تحمل آن ندارم
چرا که، اگر تحمل نکنم خیلی زود می‌میرم!​

 

[Shadi.Roohbakhsh]

روزگار! سردی‌ات ویران می‌کند.
ویران، می‌کند خانۀ دلم را!
گرم باش
گرم شو، فقط به‌خاطر وجود کمی محبت در میان این همه گرگ درنده!​

 

[Shadi.Roohbakhsh]

روزگار من، گرمی‌ات امیدی می‌دهد
امیدی می‌دهد به دل خسته‌ام
به قلب نا امیدم!​

 

[Shadi.Roohbakhsh]

پس گرم باش برای بخشیدن زندگی
به من
و
خودت.​

 

[Shadi.Roohbakhsh]

روزگارم! روزگار من!
سردی‌ات کم می‌شود؟
اگر نه...
کمش کن.
کمش کن برای زندگی بخشیدن​

 

[Shadi.Roohbakhsh]

برای زندگی بخشیدن به کودکانی که...
چشم به این جهان پر از ظلم گشوده‌اند.​

 

[Shadi.Roohbakhsh]

گناه این کودکان چیست
که باید سردی تو را
متحمل شوند؟!​

 

[Shadi.Roohbakhsh]

پس از سردی دوری کن
رو به خورشید زندگی‌ات گام بردار
گام بردار برای زیبایی
و
امید بخشیدن به تمام زندگی‌هایی که نابود شده است.​

 

[Shadi.Roohbakhsh]

امید ببخش
برای روشنایی
برای نابودی تاریکی
برای زندگی کردن​

 

[Shadi.Roohbakhsh]

و
همچنین برای...
موفقیت
موفقیت برای ...
برنده شدن!
​