دخترک کمی آرامش میخواهد
گوشهای از پارک مینشیند و هندزفریاش را در گوشش میگذارد
چشمانش را که باز میکندلبخندهایی کریه را میبیند
با چشمانی ترسیده اطراف را نگاه میکند
ولی کسی به دادش نمیرسد.
دخترک میترسد و از جایش بلند میشود
انعکاس نور از شیئی باعث میشود ترسش دو برابر شود
قلبش همچون گنجشکی میتپد
میدود و میدود
و بالاخره رهایی مییابد.
***