روی سایت دلنوشته جهان دیوانه | ستاره حقیقت جو کاربر انجمن یک رمان

[ستاره حقیقت جو]

می‌توانی سکوت کنی و لب از لب باز نکنی.
تو می‌گویی همه چیز امن و امان است و یک انسان سالم هستی.
دکتر ها می‌گویند من دیوانه ام و تو آن را تکذیب می‌کنی.
اما از بد ماجرا من تو را تنها در تیمارستان ملاقات کرده‌ام؛ دوست من!
تو نمی‌توانی سالم و واقعی باشی. عزیز من!
​

 

[ستاره حقیقت جو]

کار بد را شخص دیگری انجام می‌دهد و آدم بد داستان می‌شوم؛ منی که تنها قصد کمک داشتم.
اصلا شما قضاوت کنید!
زمانی که با اخم و بد اخلاقی با آنها برخورد می‌کنم؛ می‌گویند آداب معاشرت بلد نیست.
وقتی به خواسته هایشان اهمیت نمی‌دهم؛ می‌گویند خودخواه است.
و جالب اینجاست که حتی زمانی که با خوبی به سمتشان می‌روم؛ می‌گویند حتما کارش به ما گیر است.
اگر این مردم دیوانه نیستند، باید چه خطابشان کنم؟​

 

[ستاره حقیقت جو]

از ما که گذشت؛ اما به دکترهای دیوانه این آسایشگاه بگو" به مریض‌های بعدی قرص نخورانند!"
آن‎ها دوست دارند با رویاهایشان زندگی کنند چه چیزی از این بهتر؟​

 

[ستاره حقیقت جو]

این روزها گمان می‌کنم دنیای واقعی زمانی قابل رویت است؛ که مواد مصرف می‌کنیم.
اصلا شاید به همین خاطر مصرفش ممنوع شده چون مارا از این دیوانه خانه به دنیای واقعی می‌برد.​

 

[ستاره حقیقت جو]

سکوت می‌تواند تنها واکنشت، به فضای سرد و سخت اطراف باشد.
می‌دانی به این نتیجه رسیده‌ام سکوت تنها حرفی است که می‌تواند به دیوانگی‌ات مهر ردی بزند!
​

 

[ستاره حقیقت جو]

دیوانه تر از تمام انسان‌های اطرافت هستم.
می‌دانی دیوانگی در کنار تو، آرامشی است؛ وصف نشدنی و من این حال را دوست دارم.
در جهانی زندگی می‌کنیم که خود نیز نیازمند داروی آرام‌بخش است و اما در نقش یک تیمارستان مدرن فرو رفته است.
تیمارستانی که تمام کارکنانش دیوانه اند و قصد دارند عاقلان را درمان کنند.

پایان
۳۰ دی ماه ۱۳۹۸
​

 

[Maede Shams]

باتشکر از اعتماد شما برای به اشتراک‌گذاشتن آثارتان در انجمن یک‌رمان.
خسته نباشید. ​