نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

روی سایت دلنوشته آتی نویس | آتوسارازانی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Atousa
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 75
  • بازدیدها 3,374
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #1
دلنوشته: آتی نویس
به قلم: آتوسا رازانی
ویراستار: its_me
مقدمه: قلم یک نویسنده روح اوست که هربار درجسم یک نفر به نگارش درمی‌آید و از حال دل او می‌نویسد.20200222_230806.png
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
  • #2
423741_44db087e1359b37f105360906dec08af.jpg

" به نام ایزد منان "

هر انچه از دل برآید، خوش آید!

کاربر گرامی نهایت قدردانی را داریم که نوشته های زیبایتان را در انجمن یک رمان به اشتراک می گذارید!
خواهشمندیم پیش از پست گذاری و شروع دلنوشته ی خود، قوانین زیر را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته ی کاربران"

پس از گذشت حداقل 30 پست از دلنوشته تان، می توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید.
"درخواست تگ دلنوشته"

همچنین پس از گذشت 30 پست از دلنوشته تان قادر هستید در تاپیک زیر درخواست جلد بدهید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #3
من با آدم‌های دنیا قهر نکرده‌ام. فقط حوصله‌ام ته کشیده است؛از آدم هایی که تا مرا می‌بینند سراغ تو را می‌گیرند.
از اینکه میان خنده‌هایم، نام تو را می‌آورند و خنده از لبانم می‌گریزد.
از اینکه هر زمان ناراحت باشم، می‌گویند: حتما باز خاطرات تو مرا پریشان کرده‌اند.
آخر جای خالی تو به این آدم‌ها چه؟!
که تا مرا می‌بینند؛ نبودنت را به رخم می‌کشند.
نمک بر زخم پاشیدن برای من همین حرفایی است که از رفتنت به من می‌زنند و قلبم را به درد می‌آورند.
من با آدم‌های دنیا قهر نیستم فقط از همه ی کسانی که مرا یاد تو می‌اندازند دوری می‌کنم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #4
محبوبم، خبرت هست که ماه آسمان من شده ای؟
در چشم‌های پر فروغت که می‌نگرم؛ سر تا سر وجود تاریکم از برق نگاهت می‌تابد.
عشق تو، با من چه کرده که نه تنها در بند خود نیستم بلکه آواره ی نگاهت در کوچه پس کوچه‌های چشم‌هایت گشته‌ام.
با هر بار پلک زدن‌هایت، زلزله‌ای عظیم، قلبم را به رعشه در می‌آورد.
مصدوم این زلزله قلبی می‌شود که ازنگاهت به لرزه می‌افتد و عشقت او را به زمین می‌زند.
اما شیرین ترین قسمت این زلزله، آوار برداری است که با خنده‌های تو آغاز می‌شود و با بوسه‌های من پایان می‌یابد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #5
در خانه‌شان، هیچ چیز گران قیمتی نیست؛ جز سلامتی!
در آشپزخانه‌شان، هیچ خوراکی به شیرینی عشقشان نیست.
دل‌های اهالی این خانه به نگاه‌های محبت آمیز، چشم‌هایشان گرم است.
تجملات را به چه کار این خانه آید؟!
هر چه تجمل و زیبایی است؛ در هر پلک زدن چشم‌های معشوق این خانه به زانو در می‌آیند.
صدای خنده‌هایشان موسیقی است که هر روز تمامی خانه را به وجد می‌آورد.
گل‌هایشان با دیدن این‌همه عشق، روز به روز مسرور تر می‌شوند.
این خانه گویا خالی از پر است.
خالی از تجملات! پر از عشق!
هیچ چیز را ندارد در حالیکه همه چیز را دارد چون عشق در آن صاحب خانه است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #6
دلم سفر می‌خواد از اوناییکه انقدر غرق زیبایی جاده بشی که همه مشغله‌هات کوله ببندن و از فکرت کوچ کنن.
دور شدن گاهی نیاز روحی ماست.
دور شدن از یه محیط از یه سری آدم؛ این دور شدن مثل ناپدید شدن همه ی دغدغه‌های متعلق به اون محیط و آدماست.
ما هممون به این ناپدید شدن دغدغه‌ها نیاز داریم حتی اگه موقتی باشه.
سفر کردن غبار هرچی نگرانی و خیاله از روحمون پاک می‌کنه.
اون وقته که روحمون سبک میشه و آرامش رو حس می‌کنیم.
اگه روحتون رو مه آشوب گرفته، حتما سفر کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #7
راستش را بخواهی بعد از رفتنت نه شمعدونی‌ها دغ کردند و نه گلی پژمرده شد و نه من مردم!
دروغ نگفته باشم چند روزی برایت اشک ریختم اما بیشتر از یک هفته نشد.
محبوبم، مگر من چقدر زنده ام که غصه ی نبودنت را بخورم؟
به قول معین:
مخور غم گذشته، گذشته ها گذشته،
هرگز به غصه خوردن گذشته برنگشته.
گفتم یکم شاد شید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #8
تو همون بغضی، که گفتم گلوم اذیته.
همون اشکی، که گفتم حساسیته.
همون موی سپیدی، که گفتم ارثیه.
همون لبخند تلخی، که گفتم حسرته.
همون سر دردی، که گفتم میگرنه.
همون دلتنگی، که گفتم عادیه.
می‌بینی؟ تو همون دردی که از همه پنهونت کردم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #9
خوبی قدیما، همین تلفنایی بود که نمی‌دونستی چه کسی پشت خطه و جواب می‌دادی و چه حس خوبی بود وقتی که دلتنگ کسی بودی به صورت غیر منتظره صداشو پشت خط می‌شنیدی و تا هروقت دلتون می‌خواست صحبت می‌کردین. بدون اینکه دغدغه ی تموم شدن شارژ رو داشته باشید.
الان دیگه حس دل انگیز دلتنگی و سوپرایز شنیدن صدا مثل قدیم نیست.
اگه دلتنگ کسی می‌شیم، عکسای پیج یا پروفایلشو می‌بینیم و در نهایت یک پیام که اغلب هم استیکره؛ می‌فرستیم.
زنگامونم می‌مونه برای وقتی که کار داشته باشیم.
آخه همیشه یه بهونه داریم برای زنگ نزدن و اونم شارژ نداشتنه.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #10
وابستگی خیالم به تو، وابستگی بدن به قلب است.
قلب برای بدن، حیات بخش و مفید است.
اما خیال تو، جان فرساست.
این خیال توست که غم را یار من کرده است و پریشانی را هم آغوشم.
آری! خیال توست که اشک را جانشین لبخندم کرده و کلافگی را میزبان لحظه هایم.
خیالی که آرام آرام جان را از سلول‌هایم می‌گیرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا