نام دلنوشته: هنوز زندهایم
نام نویسندگان: ستاره حقیقتجو و ستاره لطفی
ویراستار: Bina.ahmadi
مقدمه:
در بین این هیاهو...
در بین اینهمه رنج و عذاب...
در بین اینهمه فراموشی و ترس...
جالب است!
هنوز زندهایم!
" به نام ایزد منان " هر انچه از دل برآید، خوش آید!
کاربر گرامی نهایت قدردانی را داریم که نوشته های زیبایتان را در انجمن یک رمان به اشتراک می گذارید!
خواهشمندیم پیش از پست گذاری و شروع دلنوشته ی خود، قوانین زیر را به خوبی مطالعه بفرمایید. "قوانین بخش دلنوشته ی کاربران"
پس از گذشت حداقل 30 پست از دلنوشته تان، می توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید. "درخواست تگ دلنوشته"
همچنین پس از گذشت 30 پست از دلنوشته تان قادر هستید در تاپیک زیر درخواست جلد بدهید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
***
زندهام و زندگی نمیکنم.
در بین اینهمه فقر...
اینهمه درد...
اینهمه خفگی...
با اینهمه عقیدههای پوچ و غلط تو، آن هم درست در گوشم...
من زندهام اما زندگی نمیکنم!
اما میدانی؟ روی زنده بودنم تأکید میکنم!
چون جالب است منِ پوستکلفت و تویِ مردهپرست، هر دو با هم هنوز زندهایم.
***
میدانی؟!
در تعجبم که چرا در بین اینهمه
جهالت و نادانی
زندهام!
چرا نفس میکشم، چرا سرِ پایم،
چرا زندهام!
گاهی با خود فکر میکنم، من چه قوی هستم...
من چه قدرتمندم که در اینهمه فقر زندهام!
***
سخت است؛ واقعا سخت است
نتوانی حرفت را صریح بگویی!
نتوانی آنطوری که میخواهی زندگی کنی!
همانند یک مرده باشی؛ مردهای که نتواند کاری
را میخواهد انجام بدهد، اما زنده باشد، قلبش بتپد... .
***
حالت خوب نیست، دلت هوای مرگ کرده است.
میدانم! حال من نیز تعریفی ندارد.
هر دو بدون اینکه زندگی کنیم، فقط زندهایم.
این روزها حال و هوای همهمان خبر از درخواست قلبیِ مرگ میدهد و در بین اینهمه آرزو، جالب است هنوز زندهایم!
***
شخصی از درون وجودم فریاد میزند:
-«آخرشه، تمومش کن!»
آرام به ارتفاع زیر پایم نگاه میکنم؛
بلند است و زیبا! دوست دارم در آغوشش بگیرم اما...
زندگیام چه میشود؟ من میخواهم زندگی کنم!
با هم که تعارف نداریم! من از زنده ماندن خسته هستم اما با این وجود، زندگیام را دوست دارم!
***
شاید نباید ذهنم را زیاد درگیرشان کنم؛ اما به این فکر میکنم که به جای آنها زندهام و زندگی میکنم.
حس میکنم اضافی هستم،
حس میکنم نباید باشم و حتی بودنم اشتباه است!
اما درست در مقابل تمام اینها، خودم را برای زنده بودن ستایش میکنم.
شاید لایقش بودم و شاید نه؛ اما مهم این است که در بین اینهمه مشکل من هنوز زندهام... .
***
گاهی شک میکنم من از چه جنسی هستم!
از خود میپرسم «جنس من چه است؟!»
آیا اینهمه توانایی در بین این مشکلات نرمال است!
و اما... گاهی با یک لبخند خسته میان حجم زیادی از درد و سختی، میگویم «من هنوز زندهام»!