متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته هنوز زنده‌ایم | ستاره حقیقت جو و ستاره لطفی کاربران انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • نویسنده موضوع
  • #11
***
سرت را بالا بگیر و مشتت را بالاتر!
با افتخار بگو زنده‌ای و زندگی می‌کنی.
با افتخار فریاد بزن «من زندگی می‌کنم».
من درگیر روتین زنده بودن شدم؛ تو نشو!
من فریاد زدم زنده‌ام، زنده‌ایم‌، زنده خواهیم ماند؛
آب از آب تکان نخورد.
تو را به خدا تو مثل من نباش!
تو زندگی کن... .​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • نویسنده موضوع
  • #12
***
به آسمان خیره شو.
در یک کره زندگی می‌کنیم و هیچ فرقی با هم نداریم؛
اما در همین کره خاکی یکی زجر می‌کشد،
یکی درد می‌کشد،
یکی مواد می‌کشد!
و یک نفر هم به ماش کشیدن سه مورد بالا، آدم می‌کُشد!
درک فضای اطراف مشکل است، بسیار بسیار مشکل!
سرت را درد نیاورم! تا حالت به حال‌مان بسوزد، ما مشت کلفت‌تر از این حرف‌ها هستیم؛ چون هنوز زنده‌ایم‌.
اما در بین این‌همه زنده ماندن، ما هنوز یاد نگرفته‌ایم زندگی کنیم.
دعا کن این امر را بیاموزیم!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,593
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • #13
***
پوزخندی می‌زنم؛
پر از معنی،
پر از درد،
پر از سختی،
پر از آه و حسرت...
پر از عقده‌هایی که بر روی دلم جا خوش کرده‌اند؛ آری، عقده!
نمی‌دانم چرا، چرا میان این‌همه عقده و بغض و سختی، ما هنوز زنده‌ایم!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S.LOTFI

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • نویسنده موضوع
  • #14
***
دلم می‌خواست وقتی به قله‌ی موفقیت رسیدم، با تمام قوا فریاد بزنم:
-«من می‌توانم!»
در طول زندگی‌ام تمام افرادی که همراهم بودند، مدام در گوشم می‌گفتند «تو نمی‌توانی» و بعد از آن من موفق شدم.
به خاطر آن‌ها عزمم را جذب کردم و تاختم به زندگی‌ای که می‌خواست حقم را از چنگم‌ دربیاورد؛
اما طولی نکشید که فهمیدم فقط زنده‌ام!
و موفق بودن و یا در اوج بودن به چه دردم می‌خورد وقتی تا به حال طعم زندگی را نچشیده‌ام؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,593
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • #15
***
زندگی...
زندگی یعنی چه؟
تو می‌دانی، می‌دانی زندگی چیست؟!
من نمی‌دانم...
نمی‌دانم زندگی چیست!
زندگی نکرده‌ام؛ من فقط در زندگی، زنده بوده‌ام... .​
 
امضا : S.LOTFI

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • نویسنده موضوع
  • #16
***
تمام دفتر خاطراتم پر بود از لحظه‌های با هم بودن‌مان و تو نیز تمام عکس‌هایم را به گوشه و کنار اتاقت چسبانده بودی.
گالری‌ام پر بود از عکس‌ها و البته عکس‌های دونفره‌مان و در تمام اپلیکیشن‌های فضای مجازی، بالای صفحه سنجاق شده بودی.
می‌گفتی زندگی بدون من ناممکن است،
می‌گفتم دنیا را بدون تو نمی‌خواهم،
می‌گفتیم بی‌هم نمی‌توانیم و به زبان ساده "می‌میریم"!
اما حالا نه من با توام
و نه تو با من و جالبی‌اش این‌جاست
ما هر دو، دور از هم، هنوز زنده‌ایم!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • نویسنده موضوع
  • #17
***
سرشکسته و غمگین، نالان و تنها در راه رسیدن به موفقیت پرپر می‌زنم.
بدون تو در گوشه‌ترین قسمت خانه می‌گِریم و حسرت می‌خورم.
فکر می‌کردم بدون تو یک لحظه هم دوام نمی‌آورم اما زندگی هم‌چنان ادامه دارد و در این حجم بزرگ از نبودنت جالب است
منِ دیوانه هنوز زنده‌ام...!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,593
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • #18
***
همیشه لبخند غمگینی می‌زنم...
غمگین از نبودت!
غمگین از این‌که هر کاری کنم، نمی‌توانم کاری کنم...
غمگین از این بال و پر بسته!
نمی‌دانم چرا دوام آورده‌ام و هنوز زنده‌ام... .​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S.LOTFI

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • نویسنده موضوع
  • #19
***
زیر یک آسمانیم و کیلومترها از هم فاصله داریم.
گفته بودیم بی‌هم نمی‌توانیم؛
اما جالب این‌جاست که هنوز زنده‌ایم...!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • نویسنده موضوع
  • #20
***
به پاس دور بودنم از مرگ می‌گِریم. چرا درک نمی‌کنید من مرگ می‌خواهم اما به خودی خود نمی‌میرم! یعنی می‌خواهم بمیرم اما جرعتش را ندارم.
بدبختی‌ها به سمتم پرواز می‌کنند و تمام زندگی‌ام را به‌ گند می‌کشند.
تو می‌روی و من هزاربار در خود می‌شکنم.
من،
تو،
ما،
کلماتی هستند که مرا تا مرز جنون می‌برند و اما انسان‌های اطرافم خفه شدن را بلد نیستند!
باید فریاد بزنم:
-«خفه شید!»
اما جرعتش را ندارم.
و من چه کسی هستم؟
یک ترسوی همه جانبه، یا یک گندزن حرفه‌ای؟​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا