متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته‌ی لِی لِی | Yäs~ و ستاره حقیقت جو کاربران انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع -No Voice
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 32
  • بازدیدها 1,928
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • #11
***
بیا که می‌خواهم دوباره برایت داستان بخوانم.
باهم به فروشگاه اسباب بازی برویم و تو با شیرین زبانی‌هایت هر چه می‌خواهی از آن خود کنی.
بیا باهم به پارک برویم، پارک سر کوچه؛ نه این‌بار هر پارکی که تو بخواهی... ‌.
صدای جیغ‌های از سر خوشحالی‌ات هنوز در گوشم می‌پیچد و من به مانند دیوانگان هنوز باور دارم که تو این‌جایی و نفس می‌کشی... ‌!
عجیب است نه؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • #12
***
سرت را روی شانه‌ام بگذار تا برایت لالایی بخوانم.
از همان‌ها که دوست داری، میایی دیگر مگر‌نه؟
چرا چیزی نمی‌گویی؟
دیگر به شنیدن لالایی علاقه نداری؟!
اصلاً شاید صدایم را نمی‌شنوی.
می‌خوانم تا بیایی، میایی دیگر مگر نه؟
لالالا گل‌مادر *** بیا که ز غم می‌نالم.
لالالا عزیز من *** غمام رفته تهه قلبم
لالالا بدون غم *** صدایم می‌شنوی مادر؟
لالالا فرشته جان *** بیا که من شدم حیران
لالالا گل‌خنده *** بیا که خنده‌ام رفته... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • #13
***
به طرح لبخند روی لب‌هایم خیره شو.
مصنوعیست، مگر نه؟
می‌دانی، می‌خواهم ببخشم کسانی را که مصوب رفتنت هستند. اما... ‌.
به نظر من اگر خدا می‌گفت یا ببخشید یا بمیرید، عده‌ای از مردم سریعاً برای خود قبر می‌خریدند.
از روی بد ماجرا من از همان دسته ( عده‌ای ) هستم.
بخشیدن گناهکاران در تخصص من نیست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

-No Voice

نویسنده انجمن
سطح
43
 
ارسالی‌ها
1,228
پسندها
66,816
امتیازها
60,573
مدال‌ها
28
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #14
***
الا ای طفلک شیرین‌زبانم
الا ای مهربان یار گرانم
چرا گم‌گشته‌ای در این حوالی
نمی‌بینم تو را در این لیالی
عزیزم دلبرم زیبای مهتاب
چراغ روشنی بخشم چو افتاب
بیا نازم بده زیباترینم
بیا لالا کنیم شهلاترینم
بخوانم از برایت ای گل من
لالالالا بخواب ای غنچه‌ی من
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : -No Voice

-No Voice

نویسنده انجمن
سطح
43
 
ارسالی‌ها
1,228
پسندها
66,816
امتیازها
60,573
مدال‌ها
28
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #15
***
داشتم برایت لالایی می‌خواندم، خوابت نمی‌برد.
داستان می‌خواندم، خوابت نمی‌برد.
خوابم می‌کردی و خوابت نمی‌برد.
بیدار شدم، خواب بودی.
صدایت زدم، بیدار نشدی.
سردت بود، پتو رویت کشیدم، گرم نشدی.
جیغ زدم، بیدار نشدی.
اشک ریختم، بیدار نشدی.
جان من؟
لالایی بخوان برایم.
قول می‌دهم زود بخوابم.
لالا لالا گل پونه
گل زیبای بابونه
لالالالاشب تیره
بخواب گلبرگ من! دیره
تموم ماهیا خوابن
چرا خوابت نمی‌گیره؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : -No Voice

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • #16
***
دلم تنگ بازی‌های کوکانه‌ایست که در کنار وجودت به زندگی‌ام شادی می‌بخشیدند، اما توان درکشان را نداشتم. برایم پوچ بودند.
اما حالا که تو نیستی دلتنگم.
و اما بگو ببینم نمی‌خواهی بیایی و کمی فقط کمی زندگی‌ام را با لبخندهایت رنگ‌آمیزی کنی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

-No Voice

نویسنده انجمن
سطح
43
 
ارسالی‌ها
1,228
پسندها
66,816
امتیازها
60,573
مدال‌ها
28
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #17
***
جانانم
بیا سرت به آغوش بگیرم.
برایت شعر و قصه بخوانم.
بخوانم از برایت.
توی ده زندگی.
مامانی تک و تنها بود.
مامانی نگو، غصه بگو.
بی‌کس بی‌کسا بگو.
موی سفید، روی سیاه.
ناخون خونی، واه واه واه.
نه خنده‌اش، نه خنده‌ات، نه روی ماه دلبرت.
هیچ‌کس باهاش همراه نبود.
تنها روی سه پایه، نشسته بود تو سایه.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : -No Voice

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • #18
***
گاهی وقت‌ها یادم می‌رود نیستی و شاید دلیلش این است که نمی‌خواهم نبودت را باور کنم.
من دلتنگم، دلتنگ تمام بازی‌هایت، شلوغ‌کاری‌هایت و... ‌.
گاهی وقت‌ها می‌خواهم فکر کنم گم شده‌ای نه نابود، اما این کجا و آن کجا؟!
من درد نبودت را حس می‌کنم؛ مانند همان موقع که اگر بیمار میشدی دردت را حس می‌کردم؛ اما این کجا و آن کجا... ‌؟
نمی‌خواهی برگردی؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

-No Voice

نویسنده انجمن
سطح
43
 
ارسالی‌ها
1,228
پسندها
66,816
امتیازها
60,573
مدال‌ها
28
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #19
***
دلم تنگ است.
برای روز‌هایی که صدای قهقهه‌ات در میان آشفته‌بازار زندگی جان دیگری به جان نیمه‌جانم می‌داد.
برای شب‌هایی که دستم را می‌کشیدی که دست از کار بکشم و در کنارت قصه بخوانم.
یکی بود،
یکی نبود،
تو هم مثل همیشه غر بزنی: چرا یکی نبود؟ چرا یکی نمیومد؟ اون یکی حوصله‌ش سر میره خب، گریه می‌کنه.
چرا نیستی؟!
نمی‌خواهی برگردی؟
گریه‌هایم را ندیدی یا داستان «یوسف گم‌گشته باز آید به کنعان» را برایت نگفتم؛ بلکه اندکی از یوسف یاد بگیری؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : -No Voice

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • #20
***
درد می‌توانست راهی برای سرکوب عذاب وجدانم از، از دست دادن تو باشد.
اما تا وقتی که رد خانه‌های لِی لِی در گوشه‌ی حیاط است و متک نمی‌شود،
تا وقتی که عروسک‌ها در اتاقت هستند و خاک نمی‌شوند،
تا وقتی که عکس‌های دو نفره‌مان گوشه کنار خانه آویزان است،
درد تنها درد است. همین و بس!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا