متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته‌ی لِی لِی | Yäs~ و ستاره حقیقت جو کاربران انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع -No Voice
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 32
  • بازدیدها 1,927
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • #21
***
شاید برای داشتنت آن‌قدرها هم که به نظر می‌رسید، پاک نبودم.
شاید باید کمی بیشتر مراعات زمانه و مردم را می‌کردم.
اما مگر ‌نمی‌گویند خداوند بخشنده است؟
خداوندا لطفاً عروسک کوچکم را دوباره به من ببخش!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

-No Voice

نویسنده انجمن
سطح
43
 
ارسالی‌ها
1,228
پسندها
66,816
امتیازها
60,573
مدال‌ها
28
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #22
***
در را که باز می‌کنم انتظار آغوشت را می‌کشم... ‌.
هی منتظر می‌مانم،
یک دقیقه،
دو دقیقه،
سه دقیقه؟!
سابقه ندارد و نگران می‌شوم.
می‌آیم صدایم را بالا ببرم بلکه پیدا شوی،
که چشمم بر روی نوار مشکی رنگ قاب عکست خشک می‌شود... ‌.
طناب دار تا به حال از نزدیک ندیده‌ام؛
اما این نوار مشکی عجیب حکم قتل می‌دهد و نمی‌کشد... !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : -No Voice

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • #23
***
سرای قرارم می‌توانست آغوش کوچک، اما گرمت باشد.
و چه بد است حقیقت این‌که که من در نبودنت کنار تله خاکی که تو را به آغوش کشیده است بی‌قرارم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • #24
***
هر طور که فکر می‌کنم و از هر راهی که می‌روم، متوجه می‌شوم سرنوشت ما اصلاً و ابداً منصفانه نبود.‌
خودت فکرش را بکن.
آخر به کدامین‌گناه؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • #25
***
آن‌ها می‌گویند این تنها قسمتی از سرنوشت است و همه چیز روبه‌راه خواهد شد.
آن‌ها فریاد می‌زنند همه چیز خوب خواهد شد!
اما اگر نخواهم خوب شود چه؟
ما هیچ‌وقت از ترک کردن هم درس نمی‌گیریم، اگر بخواهم درس بگیرم چه؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • #26
***
چه چیزی در خاطراتت نهفته است را نمی‌دانم؛ اما عجیب باعث می‌شود نگاهت در مقابل چشمانم آتش بازی کند.
همه‌جا خبر از بودنت می‌دهد؛ اما تو نیستی.‌
حسی از درونم فریاد می‌زند برای داشتنت باید از همه چیزم بگذرم؛ اما اگر جواب ندهد من یک بی همه چیز خواهم بود، مگر‌ نه؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • #27
***
خوبم، باور کنید خوبم.
غصه‌هایم را خورده‌ام،
اشک‌هایم را ریخته‌ام و خالی‌ام.
خالی‌ام از غم، خالی‌ام از درد؛ خالی‌ام از عشق.
خالی‌ام از احساس!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • #28
***
دلم تنگ بافتن موهایت است.
من دانه دانه ببافم و تو بگویی:
-یک... دو... سه.. تموم نشد؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • #29
***
اوضاع آن بالا چطور است؟
شادی؟
سرزنده‌ای؟
هر چیزی که می‌خواهی داری؟
خدا کند خوب باشد، خدا کند که باشی؛ خدا کند داشته باشی!
چون تنها فکر آسوده بودنت است که افکار پریشانم را آرام می‌کند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

ستاره حقیقت جو

کاربر حرفه‌ای
سطح
34
 
ارسالی‌ها
2,065
پسندها
31,123
امتیازها
66,873
مدال‌ها
30
  • #30
***
رویای بودنت مرا به یک‌ روستای قدیمی در شمال کشور می‌برد.
و تو چه کسی هستی؟ تو کجا هستی؟
از مسیرت استفاده می‌کنم تا به تو برسم؛ اما تو بیش از حد فاصله گرفته‌ای و من می‌خواهم نزدیکت بأیستم.‌
و خدا می‌داند کدام‌یک از ما سر انجام مرزشکنی خواهد کرد؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا