روی سایت مجموعه دلنوشته‌های iamftmh | Desperation کاربر انجمن یک رمان

[فاطمه عبدالهی]

After you I think all the time!
I think about how can you left me?

بعد تو، همیشه دارم فکر می‌کنم
به این فکر می‌کنم که چطور تونستی ترکم کنی؟​

 

[فاطمه عبدالهی]

If you didn't love me, why do you say "I more"?
How can you do this with me?

اگه دوستم نداشتی چرا گفتی: «من بیش‌تر»؟
چطور تونستی این کارو باهام بکنی؟​

 

[فاطمه عبدالهی]

I'm sick of you and myself and everything there is about you and me.

حالم از تو و خودم و هر چیزی که مربوط به من و توئه بهم می‌خوره.​

 

[فاطمه عبدالهی]

I don't love you anymore!
I'm into you!
Wherever you are and wherever I am!

دیگه دوست ندارم
دیوونتم
هر جا که باشی و هر جا که باشم
​

 

[فاطمه عبدالهی]

I made myself strong for bad days and bad moment.
Why?
I should say because!

خودمو قوی کردم واسه روزها و لحظه‌های بد
چرا؟
باید بگم چون که زیرا!​

 

[فاطمه عبدالهی]

In this days, just tea calm me down!
Because give me some relax and enjoy when you are not here.

این روزها، فقط چای آرومم می‌کنه
چون بهم یکم آرامش و لذت می‌ده وقتی که این‌جا نیستی!​

 

[فاطمه عبدالهی]

I'm not here
I'm in hell
The hell you made it,
When left me.

من این‌جا نیستم
من تو جهنمم
جهنمی که تو وقتی رفتی ساختی!​

 

[فاطمه عبدالهی]

Oh... I listen to a voice in my mind
A voice of you, when you said me: "I love you"

اوه... به یه صدایی تو ذهنم گوش می‌کنم
صدایی که میگه: «دوست دارم»​

 

[فاطمه عبدالهی]

I can't sleep early at night because I should write about you every night

نمی‌‌تونم شب‌ها زود بخوابم، چون باید هر شب راجع به تو بنویسم. ​

 

[فاطمه عبدالهی]

every time that i need you, you`re not here
like now

هر بار که بهت نیاز داشتم نبودی
مثل الان
​