نام دلنوشته: گذر باد شرقی
نویسنده: فاطمه اسدی
ویراستار: فاطمه اسدی
تگ: منتخب
مقدمه: تو آن باد شرقی بودی، که آمدی، و دار و ندارم را به تاراج حضورت بردی... !
نویسندهی عزیز، بینهایت خرسندیم که دلنوشتههای زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک میگذارید.
خواهشمندیم پیش از پستگذاری و شروع دلنوشته، قوانین بخش «دلنوشتههای کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید. "قوانین بخش دلنوشتهی کاربران"
پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دلنوشته، میتوانید در تاپیک زیر درخواست نقد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
*** خیالت جمع و سربسته، ندانستی تو با این دل چهها کردی!
چشم من خیره به چشم تو،
صورتم، در معرض سیلیِ رقص آن جادهی ابریشم!
یک لحظه سکوت... !
باز هم این باد شرقی شده آن معنی این باور من؟! "یک ترک در قلب من افشانه زد، روزش بخیر... !"
*** چَشمان تو، آن دو کهکشان قیریاند؛
که لحظه به لحظهی عمرم را،
با فریاد،
مجبور به نجات میکنند،
از غرق شدن!
لحظهای آرام بگیر...
دلتنگی که سر و ته ندارد... !
*** رقص سماع تو برایم، همچو بارش آن بارانِ بهاری
بر درختان خشکیدهی جنگلزار دلم بود.
کاش من بهجای بادِ شرقی، خرامیدن بلد بودم.
آنگاه، روزنههای سرک کشیدهی آفتاب را هم در آن جنگل تماشایی،
به تمنای حضورت، فرا میخواندم!
*** نماز موهایت را اقامه کردم و
ذکر دلتنگی از تسبیح چَشمانت را بهجای آوردم.
در مسلکِ من،
توبه حرامست!
تا که فکرش از سرم پَر وا نکرده،
بروم توبهای از توبه شکستن بکنم!
*** گوشه چَشمی بر دلِ دیوانهام زن،
که به یک لحظه نگاهت، تشنهست.
عهد کرده با خود،
شکرانهی یک لحظه حضورت،
نماز شکر و باران از برای چَشمهای بیقرارم باشد!
*** قامت شکراً الهی بست این جنگلِ دل!
رکوعِ پس از ذکر چشمانت را،
با سجده بر موهای افشانت،
و تسبیح سروِ قامتت
به اتمام رساندم.
این عبادت، پیشکشِ آن ثانیهای،
که رحم بر دلِ دیوانهام زد و زمان را نگهی داشت، تا از گذرت،
به حساب عمری، گرفتارتر بگردم... !
*** سرو و چنار، در برابر قامتِ تو، سر فرو میآورند!
بادِ شرقی، برگههایی از موهایت را
پیشکش دشمنان قلبم میکند!
آن تَرَکچهی اول که بر دلم کاشتی...،
نهالی بود، یادت هست؟!
حال درختی تنومند شده، که با خانوادهاش،
مانع از ورود همان بارانِ بهاری و
همان آفتاب و
همان نسیم صبحگاه،
بر جنگل دلم میشود!
"خزانی از راه خواهد رسید... !"