متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته‌ی گذر باد شرقی | فاطمه اسدی‌ کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

G.ASADI

مدیر بازنشسته
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,254
پسندها
41,149
امتیازها
60,573
مدال‌ها
24
  • نویسنده موضوع
  • #21
***
لختی به یک اشاره،
یک گوشه چَشمِ کوتاه،
یک طُرّه موی رقصان،
دل می‌بَرَد ز دستم!
 
آخرین ویرایش
امضا : G.ASADI

G.ASADI

مدیر بازنشسته
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,254
پسندها
41,149
امتیازها
60,573
مدال‌ها
24
  • نویسنده موضوع
  • #22
***
کل دار و ندارم در این گیتیِ بی‌رحم،
یک تلمبه‌ی ماهیچه‌ای میان جنگل خشک‌شده از آواهای دیار تو بود؛
که عشق حضورِ تو در آن جان می‌بخشید و آباد می‌کرد
این جسمِ خسته
و تن رنجور از خودِ "تو" را!
 
آخرین ویرایش
امضا : G.ASADI

G.ASADI

مدیر بازنشسته
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,254
پسندها
41,149
امتیازها
60,573
مدال‌ها
24
  • نویسنده موضوع
  • #23
***
حربه‌ی تو برای از پای درآوردنِ من،
شب زلفانت بود،
آن پریشان!
باید تجدید قوایی بکنم،
اگر چَشمانت رخصت دهند،
به جنگلِ ویرانه‌ی دلم پناه برم!
"همان‌جایی که آن تَرَکچه‌ی ناز و کوچک را آفریدی! "
 
آخرین ویرایش
امضا : G.ASADI

G.ASADI

مدیر بازنشسته
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,254
پسندها
41,149
امتیازها
60,573
مدال‌ها
24
  • نویسنده موضوع
  • #24
***
من محجورِ دیدارِ توام!
بادِ شرقی، سخت تو را در آغوش گرفته.
دوباره در بندِ آن عذابِ الهی گرفتار گشتی!
من دلم با عاشقانه‌هایم تاب می‌رود،
چطور چشم‌بسته اعلام بی‌تفاوتی می‌کنی؟
تو جنَیِ بادِ شرقی شده‌ای!
 
آخرین ویرایش
امضا : G.ASADI

G.ASADI

مدیر بازنشسته
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,254
پسندها
41,149
امتیازها
60,573
مدال‌ها
24
  • نویسنده موضوع
  • #25
***
یادت باشد،
این منی که ساختی و سپس با دستان خودت نابودش کردی،
یک‌روزی قیام خواهد کرد!
چونان که بادِ شرقی و غربی و شمالی هم نتواند در برابر طوفانش قد عَلَم کند!
گردبادی خواهم شد، طغیان‌گر!
 
آخرین ویرایش
امضا : G.ASADI

G.ASADI

مدیر بازنشسته
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,254
پسندها
41,149
امتیازها
60,573
مدال‌ها
24
  • نویسنده موضوع
  • #26
***
دعا کن!
نذر و نیاز کن!
التماس آن خدایی را کن که خدای من هم هست!
ولی توبه نکن!
جانت به خطر می‌افتد!
این منِ طوفانی آتش خواهد گرفت اگر توبه کنی!
تو را هم خواهد سوزاند!
جانت را فدای خودم خواهم کرد!
آن اشکچه‌ی تمساح جمع شده در پشت پلکت، نمی‌تواند دلِ بی‌قرارم آرام کند،
نمی‌تواند!
"آه، ای امان از آن اشکِ زیبای تمساحت!"
 
آخرین ویرایش
امضا : G.ASADI

G.ASADI

مدیر بازنشسته
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,254
پسندها
41,149
امتیازها
60,573
مدال‌ها
24
  • نویسنده موضوع
  • #27
***
تو، یک تو به گردنِ من دِین داری،
نه یک تو مانند خودت!
یک تو به سان من!
آن درختچه‌ی تنومند را یادت هست؟!
قصد دارد با شاخه‌های پیچ در پیچش،
تویِ مثل خودت را در خودش حل کند
اگر،
دِینَم را نپردازی... !
 
آخرین ویرایش
امضا : G.ASADI

G.ASADI

مدیر بازنشسته
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,254
پسندها
41,149
امتیازها
60,573
مدال‌ها
24
  • نویسنده موضوع
  • #28
***
تا به حال وقتی بادِ شرقی گذری از میان پیچش موهایت داشت،
زمزمه‌های مرا به گوشت رساند؟
همانی‌هایی که می‌گفتم و می‌خواندم
«دل که تنگ باشد، هذیان می‌سراید!»
من دلم تنگ بود،
ولی آواهایم هذیان نبود!
جان و جهانت را بر تار و پودِ همان درختچه‌ی بزرگ می‌بافم!
یکی رو، یکی زیر... !

 
آخرین ویرایش
امضا : G.ASADI

G.ASADI

مدیر بازنشسته
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,254
پسندها
41,149
امتیازها
60,573
مدال‌ها
24
  • نویسنده موضوع
  • #29
***
یک روزی مشتاقانه به سراغم خواهی آمد
همان روزی که بادِ شرقی تو را به آغوش پر آرامش من رهسپار می‌کند!
آن‌روز من می‌شوم یک عدد بادِ شرقی،
یا یک عدد تو!
این بهتر است!
می‌شوم یک تو، درگیر بادِ طوفانی، از نوع شرقی!
آن‌روز است که تو می‌شوی من!
با همین من شدن،
تو را به فنا خواهم داد!
 
آخرین ویرایش
امضا : G.ASADI

G.ASADI

مدیر بازنشسته
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,254
پسندها
41,149
امتیازها
60,573
مدال‌ها
24
  • نویسنده موضوع
  • #30
***
بادِ شرقی، تعبیر آرزویی بود، که صاحبش من بودم!
دلیل حیات همین جنگل خشک شده از فراق هم، سودای وصال همین بود.
ترکچه نیز، هم!
زمانی خواهد رسید که دژ بادِ شرقی در هم بشکند و
یخبندان فرش را نوش کنی!
 
آخرین ویرایش
امضا : G.ASADI
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا