- ارسالیها
- 100
- پسندها
- 1,632
- امتیازها
- 9,650
- مدالها
- 7
- نویسنده موضوع
- #51
(فرشاد)
الان تقریباً یه ربی میشه نشستم تو کافه تا ترانه بیاد، باید باهاش حرف میزدم و بهش جریان رو میگفتم؛ چیزی که واقعاً حق مسلمش بود و من هر جوری باشم اهل این که با احساسات دختری بازی کنم و دلش رو بشکنم، ابداً نیستم!
با کشیده شدن صندلی و نشستن ترانه، از فکر در اومدم.
نگاهی بهش انداختم؛ مثل همیشه، زیبا و نفسگیر...! اما نه برای من، منی که دلم رو به یه دختر مظلوم باخته بودم، واسم اون همه زرق و برق زیاد بود. نمیگم ترانه توی لباس پوشیدن و آرایش کردنش زیاده روی میکنه، نه! ولی خب نیلا سادهتر از این چیزها بود اگرم نبود حداقل سادهتر از ترانه بود و همین سادگیش بود که دل من رو به طور کامل ربود.
- فرشادی؟ چرا ساکتی؟ نمیخوای حرف بزنی؟ چرا گفتی بیام اینجا؟گفتی کارت مهمه، خب من سر و پا...
الان تقریباً یه ربی میشه نشستم تو کافه تا ترانه بیاد، باید باهاش حرف میزدم و بهش جریان رو میگفتم؛ چیزی که واقعاً حق مسلمش بود و من هر جوری باشم اهل این که با احساسات دختری بازی کنم و دلش رو بشکنم، ابداً نیستم!
با کشیده شدن صندلی و نشستن ترانه، از فکر در اومدم.
نگاهی بهش انداختم؛ مثل همیشه، زیبا و نفسگیر...! اما نه برای من، منی که دلم رو به یه دختر مظلوم باخته بودم، واسم اون همه زرق و برق زیاد بود. نمیگم ترانه توی لباس پوشیدن و آرایش کردنش زیاده روی میکنه، نه! ولی خب نیلا سادهتر از این چیزها بود اگرم نبود حداقل سادهتر از ترانه بود و همین سادگیش بود که دل من رو به طور کامل ربود.
- فرشادی؟ چرا ساکتی؟ نمیخوای حرف بزنی؟ چرا گفتی بیام اینجا؟گفتی کارت مهمه، خب من سر و پا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش