- تاریخ ثبتنام
- 22/7/20
- ارسالیها
- 1,570
- پسندها
- 19,538
- امتیازها
- 43,073
- مدالها
- 31
سطح
26
- نویسنده موضوع
- #51
آمال سر تکان میدهد و از چهارچوب در ناپدید میشود. در همین حین مادر نیشگون جانداری از بازوی ملاله میگیرد که ضعف عمیقی را در دلش میاندازد و نم اشک به چشمهایش میآورد.
- مور* چرا میزنی؟
مادر ابروهای نازک قهوهایاش را در هم پیچ و تاب میدهد و با عصبیت در گوش دخترش زمزمه میکند:
- دخترهی نفهم نیشت تا بناگوش چرا کِش اومده؟ از روی پدر و برادرا خجالت بکش!
ملاله مغموم نوچی زیر لب میکند و رو به مادر میگوید:
- چه کردم مگه مور؟ خدایه! شاد بودنم جرمه؟ ...
- مور* چرا میزنی؟
مادر ابروهای نازک قهوهایاش را در هم پیچ و تاب میدهد و با عصبیت در گوش دخترش زمزمه میکند:
- دخترهی نفهم نیشت تا بناگوش چرا کِش اومده؟ از روی پدر و برادرا خجالت بکش!
ملاله مغموم نوچی زیر لب میکند و رو به مادر میگوید:
- چه کردم مگه مور؟ خدایه! شاد بودنم جرمه؟ ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش