- تاریخ ثبتنام
- 22/7/20
- ارسالیها
- 1,570
- پسندها
- 19,538
- امتیازها
- 43,073
- مدالها
- 31
سطح
26
- نویسنده موضوع
- #61
چشم باز میکند. روی همان تخت منحوس خوابیده و دستمالی روی پیشانیاش جا خوش کرده است. احوالاتش شبیه به شخصیست که در مسابقات زیرزمینی حسابی کتک خورده و جان در بدن ندارد! سوزش زخمها، کمتر شده و به جای آن پیراهن کذایی سفید، بلوز و شلواری صورتی رنگ به تن دارد. دلش اما لباسهای خودشان را میخواهد. پیراهنهای پرچین و شلوارهای گشاد و رنگهای تند و چشمنواز!
- بیدار شدی!
صدایش، نفس تازه بالا انده ملاله را به یغما میبرد و ترس پیکر لرزانش را به آغوش خود دعوت میکند. به سرعت از جا برمیخیزد و در خود جمع میشود. صدای قدمهای محکم شاهد، در سرش میپیچد و خاطرات دیشب برایش تداعی میگردد.
کنارش روی تخت مینشیند و نگاه خیرهاش در پی شکار چشمان ملاله است وقتی قائله شکار را میبازد خصمانه چانهاش را...
- بیدار شدی!
صدایش، نفس تازه بالا انده ملاله را به یغما میبرد و ترس پیکر لرزانش را به آغوش خود دعوت میکند. به سرعت از جا برمیخیزد و در خود جمع میشود. صدای قدمهای محکم شاهد، در سرش میپیچد و خاطرات دیشب برایش تداعی میگردد.
کنارش روی تخت مینشیند و نگاه خیرهاش در پی شکار چشمان ملاله است وقتی قائله شکار را میبازد خصمانه چانهاش را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش