- ارسالیها
- 1,570
- پسندها
- 19,538
- امتیازها
- 43,073
- مدالها
- 31
- نویسنده موضوع
- #71
قفل کردهام، تلخ شدهام، چگونه قدم از قدم برمیدارند؟ چرا من نمیتوانم شاهد را رها کرده و به جهتی خلاف آن نگاهِ سهمگین بدوم؟ احساس میکنم لوستر پرنور همین الان روی سرم میافتد! چه طوفانِ مخربی در راه زندگیام است که نیامده پاهایم را از توان انداخته است؟! سرم چون کودکی تیزپا دور تا دور این سالن مملو از نور میچرخد و میدود. شاهد مرا دنبال خود میکشاند. او میرود و من به دنبالش. به راستی اگر شاهد دستم را نگرفته بود، سقوط میکردم، چون آواری بر زمین فرو میریختم!
نگاهش همچنان روی من متوقف است که صندلی طلایی رنگ را عقب میراند و از جا برمیخیزد.
- سلام بر جناب شاهد!
شاهد با صورتی شکفته دستِ آزادش را به دست دراز شدهی او میرساند و قفل دستانشان قلب مرا له میکند.
- سلام بر...
نگاهش همچنان روی من متوقف است که صندلی طلایی رنگ را عقب میراند و از جا برمیخیزد.
- سلام بر جناب شاهد!
شاهد با صورتی شکفته دستِ آزادش را به دست دراز شدهی او میرساند و قفل دستانشان قلب مرا له میکند.
- سلام بر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر