مشاعره مشاعره با اشعار خودمان

alinasserikhanik · 26/10/19

**amesterida** گفت
من چه کردم که تو ترکم کردی
ترک در این شهر غریبم کردی

یک لحظه ستاره توآمد به شبم
درچشمک تو عشق شدم غرق تبم

زینب میشی · 26/10/19

مالک چشم و نگاهش فقط من بودم

پس چه شد؟ همدم شبهای تارش فقط من بودم

Maryam.chitsazii · 27/10/19

میروم تا که تنها ماند
بر پی روز ها و شبها تنها ماند

alinasserikhanik · 27/10/19

زینب میشی گفت
مالک چشم و نگاهش فقط من بودم

پس چه شد؟ همدم شبهای تارش فقط من بودم

می شود لطف، شب پرواز بود
باسرودعاشقی هم ساز بود
می شوددرقاب باران سحر
یک کلام عشق در آغازبود

alinasserikhanik · 27/10/19

Maryam.chitsazii گفت
میروم تا که تنها ماند
بر پی روز ها و شبها تنها ماند

داد بارا ن به دلم لطف سحر
قطره،باران شوم وعشق به سر
این منم درد خودوکوبه به دست
پشت درسوز خودم راهی هست

زینب میشی · 27/10/19

alinasserikhanik گفت
داد بارا ن به دلم لطف سحر
قطره،باران شوم وعشق به سر
این منم درد خودوکوبه به دست
پشت درسوز خودم راهی هست

تا که بود آرامشی داشت دلم

وقتی رفت پاشید ز هم روح و تنم

Aran · 27/10/19

مینویسم عشق ، میخوانمش درد
مینویسم زندگی، میخوانمش مرگ

Niyosha22 · 27/10/19

گر ماه رود مهتاب نیست
آسمانی را زیبایی نیست
(وقتی من شعر میگویم)

Surin · 27/10/19

تکه های قلب من از شدت دلواپسی
ریخت برهم ای عزیزم تو بگو کی میرسی؟

زینب میشی · 27/10/19

•°Sorian°• گفت
تکه های قلب من از شدت دلواپسی
ریخت برهم ای عزیزم تو بگو کی میرسی؟

یاد او در سینه غوغا میکند

آتشش دوزخ مهیا میکند