مشاعره مشاعره با اشعار خودمان

[زینب میشی]

یاد و نامش خواب از چشمم ربود

سینه ام کاشانه ی غمها نمود

 

[hadi]

یاد و نامش خواب از چشمم ربود

سینه ام کاشانه ی غمها نمود

دستم دگر ندارد تاب و توان و حالی
دست مرا بگیرید یاران در این حوالی

 

[زینب میشی]

یا میروم از این کوی یا در هوای مسموم

جا مانده ام این جا بی او با قلبی مغموم

 

[hadi]

یا میروم از این کوی یا در هوای مسموم

من مانده ام همین جا بی او با قلبی مغموم

من اگر چه بیقرارم
یا به راه چشم دارم
اندکی اگر ببینی
من تو را در انتظارم

 

[زینب میشی]

من اگر چه بیقرارم
یا به راه چشم دارم
اندکی اگر ببینی
من تو را در انتظارم

میهمان شده او قلب مرا می بینی؟

من چه خرسند از این آمدنش می بینی!

 

[hadi]

میهمان شده او قلب مرا می بینی؟

من چه خرسند از این آمدنش می بینی!

گیسو اش را ز ادب باد تکان خواهد داد
تا دگر باره برد یاد وی ارام از من

 

[زینب میشی]

گیسو اش را ز ادب باد تکان خواهد داد
تا دگر باره برد یاد وی ارام از من

گ نداشت :-(

ندارم من بهشت روی او را در کنارم
چو توصیفش نمودم بر بهشت رفت

 

[alinasserikhanik]

دستم دگر ندارد تاب و توان و حالی
دست مرا بگیرید یاران در این حوالی

یاد چشمان غزالت درغزل افتاده ام
گرم درجادوی تومن از ازل افتاده ام

 

[زینب میشی]

می ننوشیدم ولی م**س.ت نگاهش شده ام

دل ندادم دست او اما اسیرش شده ام

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[alinasserikhanik]

یاد چشمان غزالت درغزل افتاده ام
گرم درجادوی تومن از ازل افتاده ام

سپاسگزارم