چه میدانی از تباهیه شبهای تاریکمسقوط میکنم از تنهایی به آغوش هیچ
قلندروار میگردم در جاده های پیچاپیچ
ماه من، ای راه من، ای همدم و همراه من
هستی ز زیباییت، صد بار فرو ریخته شده
در وصف کمالات و جمالاتت من مدهوشم
انگاری جان من و جان تو همزیسته شده
تورا بار ها و بارها ارزو کردمهرگز ممان بخانه بهاران که عین زندان است
بیا به و کوه و باغ خرامان که حکم یزدان است
مرو که شوق رخت بیقرار کرده مراتورا بار ها و بارها ارزو کردم
لب گزیدم و حفظ ابرو کردم
دختر شدم که قفل زنم بردل
تورا دیدم و ترک آنچه بود کردم
ته این راهی که میریدل عشق راهی بی انتهاست
کلام کوره راه نشان آن است
تا بوده چنین بوده که عاشق
در وصف عشق عاجز است.