روی سایت مجموعه دلنوشته‌های اخطار خیال‌هایم | Reza0068m کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Reza M.rad

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/7/20
ارسالی‌ها
244
پسندها
2,532
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
34
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
***
درد‌هایم چون سپاهی آتشین، دلم را می‌سوزانند!
نفرت هدیه‌‌ی تو شده به من!
دریای بی‌انصاف، موج به سلاخی‌ام، به ساحل می‌زنی؟!
منِ دردنشینِ ساحل مرگ را، چرا تنهایی؟
منِ سردترین آدم غم را، چرا تنهایی؟
شلیکی دائمی به خود، شده نیاز اختصاصی‌ام!
نه توان ماندن است در این هوا؛
نه قدرت رفتن!
دوراهی مرگ،
دوراهی‌ باخت؛
شاید هم بن بست!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Reza M.rad

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/7/20
ارسالی‌ها
244
پسندها
2,532
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
34
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
***
نماندی به اشک شوق دیدنت؛
آمدی و نماندی، ای‌ساحره‌ی بی‌وفا!
خواهش شد و آه‌هاي‌ نهانی...
جانم به قربان آمدنت؛ اما چرا خیال؟
چرا آتش به جان و دود به چشم؟
چرا سیاه و سفید روزگار؟!
گفته بودم نبودت خاکی بر آرامشم است؟!
نیستی و آرامشی رفت و گم شد!
مانده در لمس دستان سرد تو؛
مانده در بی‌فروغی ناامنی دل!
چه ساز و سازشی؟!
تو نیستی و من خیمه‌ی شب‌باز شده‌ام!
بند به باد سپرده و بی امان، در انتظارم تا بعد عمری سلامی کنم؛
دیدار یار تازه کنم!
منِ از پا افتاده؛ منِ اسیر خیال...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Reza M.rad

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/7/20
ارسالی‌ها
244
پسندها
2,532
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
34
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
***
فکر می‌کردم زخمی عمیق می‌شود؛
شکستگی استخوان هم نشد!
فکر می‌کردم روزی تمام می‌شود؛
عمرم تمام و اما نشد... .
درد روی درد‌هایم انبار می‌شود!
گفتم مرگ...؛
اما نشد!
آه دلی، دلی سوخته می‌شود!
خیال، اما زندگی نشد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Reza M.rad

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/7/20
ارسالی‌ها
244
پسندها
2,532
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
34
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
***
ذکر‌های شبانه‌ام چند کلمه‌اند؛
نگویم، خواب به سراغم نمی‌آید!
مدام زیر ل**ب زمزمه می‌کنم:
«تو آمده‌ای که جان به ل**ب من برسانی!
فس باز کنی و منم آن زندانی!
شب را به درد تا به صبح سرگردانی...
خیال؛ اما زندگی با تو پنهانی!»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Reza M.rad

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/7/20
ارسالی‌ها
244
پسندها
2,532
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
34
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
***
همه می‌روند و تو می‌مانی و من...
جهانی خاموش می‌شود و تو، شمع من!
خالی می‌شوم و صامت، خیره به عکس تو و من؛
نیستی و خاطره‌هایت می‌شوند قاتل من!
چون آسمان، بارانی شده این دل من؛
بهانه‌گیر لحظه‌های تو و من!
همه به کنار، چگونه نفس کشیدن بدون تو؟ من؟!
عالمی دارد یادگاری‌هایت را ببینم من!
دروغی نیست، تنهایی و من!
کاش بودی برای من...
یک دقیقه تو باشی و من...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Reza M.rad

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/7/20
ارسالی‌ها
244
پسندها
2,532
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
34
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
***
چه حال عجیبی‌ست!
ردپاهایی از تو نیست!
بازم خیالو...
آرزو‌های محالو...
عطر شیرینت که نیست!
چه پایانی برای این انتظار است؟
وقت رفتن نیست؟!
نگاهی به این تاریخ و این زمان کن؛
نوبت من نیست؟!
گاهی سرد و یخ بسته‌ام!
گاهی در تبی سوختنی!
پایان می‌خواهم؛ ولی...
وصل تو خواستنی‌ست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Reza M.rad

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/7/20
ارسالی‌ها
244
پسندها
2,532
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
34
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
***
رنگ نقش جهانت، جهانم را ویران می‌کند!
مگر در پس هر آتش‌سوزی جز سوختن است؟!
رسوایی جانان به پا شد و رفت!
آن جانان حادثه ساز قرن، دلی تنگ برای تو شد و رفت!
جهانی تنگ در پیله مشک عدن، به فراموشی سپرده می‌‌شود؛ اما سخت!
کرم را پروانه شدن با صبر...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Reza M.rad

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/7/20
ارسالی‌ها
244
پسندها
2,532
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
34
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
***
غم عالمی در من، منم آن فراری از عالم؛
تنگ دلی دارم، منم آن دلِ تنگِ عالم!
کوه‌ها طی می‌شوند هر روز...
بزرگی، کوچک کند، منِ مثال مور، در عالم!
نقش پلک می‌شوم با تو...
من خوابم و سیل برده یک عالم!
رمز طلسم نامت چیست؟!
می‌گویم و تو در خیال می‌شوی عالم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Reza M.rad

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/7/20
ارسالی‌ها
244
پسندها
2,532
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
34
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
***
«آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بی‌وفا، حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟»
نمی‌دانم چه سِری دارد این بیت؟
نمی‌دانم چه دردی نهفته در آن؟!
اما می‌توانم با تمام وجود غم آن را حس کنم!
کاش تو هم روزی می‌آمدی حتی دیر؛
حتی با بی‌وفایی!
نمی‌دانی چقدر سخت‌ است نفس کشیدن در هوایی که نفس‌های تو نیست؛
جام زهر نوش‌تر از این زندگی؟!
تو نماندی...
کاش منم نمانم... .

پ.ن: بیت از استاد شهریار
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Reza M.rad

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/7/20
ارسالی‌ها
244
پسندها
2,532
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
34
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
***
آسمان چشم‌هایم خشک‌سالی گرفته است؛
اشکی برای باریدن ندارد.
زمین دلم، کویری ترک خرده شده است؛
بوی زندگی ندارد.
من به سان زندگان می‌مانم‌؛ اما مُرده‌ام!
چند نوع مُردن داریم؟
من نوعِ وخیم مُردنم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا