متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت مجموعه دلنوشته‌های اخطار خیال‌هایم | Reza0068m کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Aria M.rad

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
243
پسندها
2,539
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
35
  • نویسنده موضوع
  • #21
***
خسته از تنم؛
آن قفس با دیوار سنگی!
خسته از نقاب‌ها؛
نقش بازی کردنم با زندگی...
سخت می‌گذرد این عمر، این ثانیه‌ی دلتنگی؛
تا کی باید نِشینم منتظر؟!
پاییز رسیده؛ درد دارد این دیوانگی؛
سوت پایان را بزن؛ نابود کن ای ‌ویرانگی!
من اسیر و در گُمانِ آمدنت...
بی نهایت می‌کشم غم را با درماندگی!
قول داده‌ام روزی دیدارت کنم؛
عهد نشکن ای‌ محبوبه‌ی این عاشقی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Aria M.rad

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
243
پسندها
2,539
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
35
  • نویسنده موضوع
  • #22
***
آرامِ جانِ جانِ خسته‌ام؛
شیرینِ لعلِ شکسته‌ام!
فریادِ چشم‌هایِ بسته‌ام؛
کوچ‌نشینِ خاک نشسته‌ام!
ساحل‌نشینِ ذهنِ من،
طوفان شدی در چشم من؛
بارانی شده این فصل غم!
نیست کوچه‌ای غیر از تو و من...
مرهم درد‌های ترک خورده‌ام،
دردی نو بزن بر خاک من!
سیاه شده پوست شب...
شب‌ ماه ندارد، ماه من!
دنبال تو گشتم دریا به دریا...
سرد شد و یخ زد، چشم‌های من
نقش موهایت را آب برد.
خاک جای خون در رگ‌های من
دستت نیست دیگر سهم من
پلک‌ بستم به جای خالی‌ات، ای چشم من!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Aria M.rad

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
243
پسندها
2,539
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
35
  • نویسنده موضوع
  • #23
***
باد می‌زند و عطر تو نیست.
سرد شده هوا و لبخند گرم تو نیست.
چاهی شده عمیق، اسم تو بر قلبم!
نور چشم‌هایم رفت و هستیِ جانم نیست.
زندگی به زیر خاک مدفون شده... .
آتش است و عشق هست و یار نیست!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Aria M.rad

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
243
پسندها
2,539
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
35
  • نویسنده موضوع
  • #24
***
ثانیه‌ای بدون خیال تو نگذشت؛
ای تو همه‌ی خیال من، بدون من گذشت؟
دنبال نشانه‌ای از تو جهان‌گرد شدم؛
ای تو که آسمان شدی، کجا پیدایت کنم؟
دوست‌های دشمن دورِ من؛
ای‌ نارفیق نیستی و تنهایی همدمِ من...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Aria M.rad

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
243
پسندها
2,539
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
35
  • نویسنده موضوع
  • #25
***
شهر به شهر با درد، ذکرِ نامت می‌کنم؛
شب را سحر، با آه یادت می‌کنم.
رنگ خون می‌زنم، نقش بر نقاشیم!
دوست‌داشتن‌ها را ردیف، تقدیم نامت می‌کنم!
می‌ریزند گلبرگ‌ها و برگ‌ها...
سنگ ‌فرش زیر قدم‌هایت می‌کنم!
عمری‌ست در خیال‌هایم با یاد تو،
زندگی را بارها تکرار می‌کنم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Aria M.rad

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
243
پسندها
2,539
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
35
  • نویسنده موضوع
  • #26
***
ذهنم این روزها، پر از سر و صداست؛
پر از دوست داشتن‌های این سال‌هاست!
تار‌های موهایم، دستان تو را صدا می‌زنند و چشم‌‌هایم صورت تو را جستجو می‌کنند!
من غرق در تاریکی بی‌انتهایم؛
عمیق چون چاه،
سرد چون یخ!
و من به نداشتن تو عادت کرده‌ام؛ اما فراموشت، نه!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Aria M.rad

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
243
پسندها
2,539
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
35
  • نویسنده موضوع
  • #27
***
در میان سنگ‌های آسیاب، ساییده شد.
در عمق تاریک دریا، زنجیر شد.
زخم خورد و سوراخ شد.
دلم را می‌گویم...!
درد می‌کشد و هزار بار می‌میرد و زنده می‌شود؛
نفس کم می‌آورد گاهی!
دلم را می‌گویم...!
حکایت زخم‌هایش طولانی‌ست؛
اما همه را خلاصه می‌کنم در تو...؛
نیستی و خیالت طنابی شده به دور زندگی‌ام!
پایانش کی می‌رسد؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Aria M.rad

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
243
پسندها
2,539
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
35
  • نویسنده موضوع
  • #28
***
روزی می‌رسد که من هم بی‌حرکت به تو خیره شوم؟
درد هم داشته باشد، مهم نیست؛ فقط تو بیایی و تمام من را با خود ببری.
گاهی آرزو می‌کنم، زلزله‌ای بیاید و من را زیر آوارش مهمان کند!
و گاهی آرزویم آب‌های سیل شده‌ای‌ست که من را به درون خود بکشد!
می‌شود مغزم بایستد؟
قلبم سکوت کند؟
و یا حتی این نفس‌های زهر شده، اثر کند و... تمام!
اینان خیال‌اند و خیال...!
واقعیت، نبودِ توست که ذره‌ذره مرا می‌کشد.
روزی می‌شود که...
سرد،
ساکت
و آرام،
زندگی تمام شود؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Aria M.rad

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
243
پسندها
2,539
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
35
  • نویسنده موضوع
  • #29
***
تنهایی‌هایم را زیر لبخند‌هایم، پنهان می‌کنم؛
نه دیده می‌شود،
نه شنیده می‌شود.
سیلابی عظیمی‌ست که به قصد کشت، مرا به خود دعوت می‌کند.
و من...
تشنه‌تر از آنم که جواب رد بدهم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Aria M.rad

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
243
پسندها
2,539
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
35
  • نویسنده موضوع
  • #30
***
تنهایی آنجاست که آشنا زخم می‌زند؛
دشمن شماتت می‌کند؛
دوست پرتت می‌کند!
و عمق این عذاب وقتی‌ست که...
چشمانش را به روی تو می‌بندد!
تنهایی همین جاست؛
کنار تو...
وقتی دفن شده‌ای در جسم!
و او را دفن می‌کنند در زمان؛
دیگر باز نمی‌گردد.
قرص‌هایت را خورده‌ای؟
ذکرهای شبانه‌ات یادت نرود.
فراموش کن، فراموش کن، فراموش کن‌ها،
به تعداد دوست داشتنش بگو؛
بگو و درد بکش!
این عذاب توست... .
خودخواهی‌ای به وسعت کشتن تو.
تنهایی همین جاست؛
همین حالا که تنهام!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا