روی سایت دلنوشته گرد و غبار دل | dilan کاربر انجمن یک رمان

[Dilan]

یک روز می‌آید که دیگر نیستم
پاک شده‌ام از دنیا
رفته‌ام برای همیشه،
برای خاکسپاری‌‌ام میایی
باز هم مشکی پوش می‌شوی!
آن روز هرکسی که از کنارت گذر می‌کند
بهت می‌گویند: "گریه نکن داداش هرچی خاک روشه بقای عمر تو..."

***

 

[Dilan]

هر شب قبل از خواب باید ویس نفس کشیدنم رو واسش میفرستادم
شما بودید عاشقش نمی‌شدید؟

***

 

[Dilan]

امروز می‌توانست بهترین روز زندگی‌ام باشد
اگر تُ هم بودی...

***

 

[Dilan]

مگه من عاشقت نبودم لعنتی؟
مگه دوست نداشتم؟
مگه برات نمی‌میردم؟
مگه آهنگامو نشنیدی؟
چیشد پس؟
اون عشق و علاقه‌مو چیکار کردی؟ با خودت کجاش بردی؟
این بود حق من؟
این بود جواب دوست داشتم؟
دل منو بردی که بدی به یکی دیگه؟
مگه قرار نبود تا تهش باهم باشیم؟
مگه قرار نبود فقط و فقط برای من باشی؟
مگه نمی‌گفتی یا تو یا هیچکی؟
چیشد؟
قراربود اینجوری تنهام بذاری؟
دو سال خاطره چجوری فراموش کنم؟
کم نیست فکر کن، دو سال!
با دو آهنگ کل این دو سال رو برام زنده کردی لعنتی
این دل رو می‌بینی؟
میبینی چطور شکستیش؟
این دل که...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Dilan]

بعد از مدت ها باز دست به قلم شده‌ام
می‌نویسم از تو
می‌نویسم که یادگاری بماند برایت
می‌نویسم که شاید دیگر همه چیز تمام شود
می‌نویسم برای آخرین بار از تو
ی شاید تازه دارد شروع می‌شود
می‌نویسم از تو برای دلم
جانم مراقب خودت باش
دیگر منی نیست
پاک میشوم از تمام خاطره ها
پاک میشوم از قلب ها
میروم شاید برای همیشه
و دیگر تویی وجود نخواهد داشت برای نوشتن
می‌نویسم بعد از مدت ها "دوستت دارم"
و تار می‌شوم و تمام!

***

 

[Dilan]

این رسمش نبود جانا می‌دانم، اما...!
اما این دل بیچاره را چه‌کار میکردم؟
این دلی که فقط برای تو نبضِ تپیدن را داشت؛
نمیدانم چه بگویم دیگر!
حالا ک گفتم از عشقم
اعتراف کردم دوست داشتنم را
بیا و برگرد،
بیا و بگو دوستم داری...!
این من را تنها نگذار که منِ بی تو قطاری است در مسیر ناامیدی؛
منِ بی تو یعنی هیچ!
اصلا معنا نکرده‌اند منِ بدونِ تو را...
جانا دیدی، حالا که گفتم چه شد؟
هیچ!
من که از عشقم برایت گفتم...
این قلم من از اول به عشق تو می‌نوشت و به عشق تو ادامه خواهد داد...
حال ببینم تو چه‌کار می‌کنی
میخواهی یک‌بار دیگر هم...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Dilan]

جانانم؟
انقدر برایت آسان بود؟
گذشتن از سه سال خاطره :‌)
جانا؟
این دلِ شکسته را می‌بینی؟
می‌بینی که هنوز هم از تو مینویسد برای خودش؟
بیچاره دلم،
دیوانه شده است انگار...
برای خودش میگوید، می‌خندد و یکهو می‌زند زیر گریه
دلم برایش میسوزد اخر این حقش نبود
خودت برایش گفته بودی که همیشه کنارش میمانی
جانا ببین چکارش کرده‌ای!؟
آخر گناه نداشت؟
دلت برایش نسوخت؟
به کدامین گناه چنان شکستی‌اش؟
به گناه عاشقی؟
یا دوست داشتنت؟

***

 

[Dilan]

مرگ فقط نزدن نبض نیست
مرگ فقط یک جسم سرد با یک جفت چشم بسته نیست
مرگ یعنی نبودن تو
مرگ یعنی نداشتنت
مرگ یعنی من در دو قدمیِ تو‌ام اما دستم بهت نمیرسد
مرگ یعنی دارمت اما سهم من نیستی
مرگ همیشه نتپیدن قلب نیست
مرگ یعنی نداشتنِ تو :‌)

***

 

[Dilan]

من
دوباره من و من‌‌‌...
می‌آیم تا از تو می‌نویسم برای خودم
برای این دلِ مجنونِ تو...
تا شاید کمی آرام شود.
می‌دانی چیست؟
سه سال برایش خاطره ساخته‌ای
سه سال است مخفیانه عاشقت می‌شود
اما تویی، غافل از این عشق
میدانی؟ نبض این دل همیشه "تو" است
حرف گوش نمی‌کند که؛
من می‌گویم دیوانه شده است
دیوانهء تو
دیوانهء یک جفت چشمان سیاه...

***

 

[Dilan]

میدانی جانا؟
امشب بیشتر از هرشبی محتاجت هستم
محتاج حرف هایت
این دل پر هیاهو فقط حرف تو را میفهمد
هی بهانه‌ات را میگیرد
مثل یک دختر بچه ۵ ساله
میخواهمت جانا
دلم آرامشی را از جنس "تو" میخواهد
کاش میتوانستی باشی
کاش کمی آرام میکردی این بی قراری ها را.

***