نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

روی سایت مجموعه دلنوشته‌ها‌‌ی مشکلی نیست | Bita.shayan کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Bita
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 42
  • بازدیدها 2,123
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,187
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #1
مشکلی نیست-۱.jpg
نام مجموعه: مشکلی نیست
نام نویسنده: بیتا شایان
نام ویراستار: M A R Y
تگ: منتخب
مقدمه:
کاش یاد بگیریم به جای تحقیر کردن،
کسانی که موفق نیستند‌...
به جای مسخره کردنِ کسانی که نقصی دارند،
بگوییم:
مشکلی نیست!
تو تحت هر شرایطی موفقی
تو در هر صورتی زیبایی؛
امّا...
وای به حال این موجود دو پا؛
که گاهی چه تلخ می‌شود
و این طعم گس را با نهایت افتخار،
به دیگران هدیه می‌دهد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

like_moon

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
714
پسندها
5,966
امتیازها
22,273
مدال‌ها
12
  • #2
•| بسم رب القلم |•

آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند..

666253_55d8129b2b3bd338171f79aeb97b64bc.jpg


نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.

"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : like_moon

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,187
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #3
***
مشکلی نیست اگر...
کسی که بی‌اندازه دوستش داری،
دوستت ندارد!
برای اثبات عشق به یار نالایق،
نیازی به تکه ‌‌پاره کردنِ خود نیست!
عاقبت روزی می‌رسد که...
روزگار به اون ثابت می‌کند،
بهتر از تو، برایش در عالم زاده نشده.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,187
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #4
***
گاهی سرنوشت، بد لج‌باز است!
از آن لج‌باز‌هایی که...
قصد کوتاه آمدن را ندارد
چه روز‌هایی که اشکت را در نمی‌آورد
چه سیلی‌هایی که به صورتت نمی‌زند
چه ناسزاهایی که بارت نمی‌کند
امّا، مشکلی نیست!
عاقبت این کودکِ سرتق، پا پس می‌کشد‌
وقتی می‌فهمد توان زمین زدنت را ندارد
وقتی می‌بیند تو با هر بار تحقیر شدن،
قوی‌تر از قبل ادامه می‌دهی
تو کسی هستی که ثابت می‌کنی،
سرنوشت را می‌توان تغییر داد
و آن‌ را از نو نوشت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,187
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #5
***
اتفاقات تلخ، همیشه پیوسته
و در صفی منظم...
به دنبال آدمی می‌دوند!
کاری کرده‌اند که باورمان شده،
در پس هر حادثه‌‌ی کوچکی...
جنگی کشنده‌ در راه است!
در پس هر خنده‌ای...
اشک‌های بی‌امان، در کمین است
آه که گاهی دیوار چین هم نمی‌تواند،
جلوی اتفاقات تلخ، قد علم کند
باید دیواری باشی؛
سخت‌تر از فولاد...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,187
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #6
***
دختری را دیدم،
که غم از چشمان بی‌فروغش...
چون رگبار می‌بارید
اشک‌هایش را با انگشت،
روی لب‌هایش می‌کشید
و آن‌ها را مزه می‌کرد‌
دختری را دیدم،
که از اشک‌هایش تغذیه می‌کرد!
گاهی نباید
پیش‌قدم شوی و
اشک‌های کسی را پاک کنی
شاید شوری اشک‌ها...
زخم‌های روی دلش را
وصله می‌زنند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,187
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #7
***
آدمی عادت‌ بدی دارد
همیشه درمقابل درد‌های دیگران،
ادعای داشتن درد‌های بزرگ‌تر را دارد
به جای هم‌دردی...
برای خودش به دنبال ترحم است
آدمی چه خود‌خواه است!
گاهی نه درد است، نه درمان
برای دیگران، مرگ می‌آورد!
با زهری کشنده‌تر از زهرمار!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,187
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #8
***
در طولانی‌ترین شب سال...
دختری را دیدم،
که از کابوس‌هایش تغذیه می‌کرد!
گاه آن‌قدر در مشکلاتِ روزگارت غرق می‌شوی،
که به آن‌ها دل می‌بندی!
گاه از بس بی ‌کَس مانده‌ای،
به تنهایی وابسته‌ای... .
گاهی هم به قدری کابوس دیده‌ای،
که با کابوس‌های تلخت، خو گرفته‌ای!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,187
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #9
***
دختری را دیدم،
که رویاهایش را به تصویر می‌کشید
بوم سفید و بی‌رنگ را...
مزین به رنگ‌های با‌ طراوت می‌کرد
دنیا در نقاشی‌های دخترک، جای زیبایی بود
در واقعیت امّا، دنیا زشت و کریه بود!
عاقبت، مردی که تحمل دروغ‌های
دختره نقاش را نداشت...
دستان دخترک را قطع کرد!
تا دیگر رویاهای غیرممکنش را
روی بوم، به تصویر نکشد...
تا دیگر دروغ‌ به خوردِ آدمیان ندهد
بذر امید برای نا اُمیدان نکارد!
دخترک بیچاره این‌بار،
قلموی خونین‌اَش را
با دهانش از روی زمین برداشت
قصابش را به تصویر کشید...
مرد در بومِ دخترک، لبخند به لب داشت
و به جای قطع کردن دستان دخترک،
بر آن‌ها بوسه میزد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,187
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #10
***
در شبی سرد و غم‌بار،
خواب آن دخترک نقاش را دیدم
لبخند گرمی به رویم پاشید
از من خواست، راهش را ادامه دهم
بعد از کلنجار‌های بسیار با خود رفتن،
قلم در دست گرفتم...
ساعت‌ها گذشت و بوم سفید رنگ،
آغشته به هیچ نقش‌ و نگاری نشد!
روز‌ها گذشت و بوم سفید...
حسرت به دل نشستن رنگی بر رویش ماند...
هفته‌ها گذشت تا دریافتم،
استعدادِ خدادادی ندارم!
چاره را در رفتن به کلاس نقاشی دیدم
استاد گفت:
«هر چه در دنیای اطرافت دیدی را به تصویر بکش»
در دنیای اطرافم چیست؟
آینه‌های شکسته،
قلب‌های یخ‌زده!
مغز‌های زنگ زده...
گویی آن دخترک نقاش،
قدرت تخیل بالایی داشت!
بغض خفته در گلویش را قورت می‌داد،
زیر لب زمزمه می‌کرد:
«مشکلی نیست»
و دنیا را با وجود زشت بودنش...
زیبا، به تصویر می‌کشید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا