روی سایت مجموعه دلنوشته‌ها‌‌ی مشکلی نیست | Bita.shayan کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Bita
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 42
  • بازدیدها 1,867
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Bita

مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
14/1/19
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,187
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
***
کنار دریا ایستادم...
برایش از ناراحتی‌هایم گفتم
مشکلاتم را در کنارش دوره کردم
اشک‌ها بود که روانه می‌شد...
به خودم آمدم و دیدم دریا خشک‌ شد!
حتی دریا هم‌ تا حدی،
تحمل شنیدن درد و ناله‌ دارد
او هم مثل آدمیان
میان هجوم غم‌هایت...
جوری می‌رود که انگار
هیچ‌گاه، روی زمین نبوده!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Bita

مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
14/1/19
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,187
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #32
***
گفت در کنارت می‌مانم
تا روز قیامت
تا ته ته دنیا!
نمی‌دانستم دقیقاً
یک‌هفته بعد از قولش،
قیامت می‌شود!
همین که رفت، دنیایم به آخر رسید
مرده‌ای متحرک شده‌ام
مرده‌‌ای که یقین دارد
«مشکلی هست»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Bita

مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
14/1/19
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,187
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
***
وقتش رسیده تسلیم شوم!
در جنگِ میان من و مشکلاتم...
پیروزی حتمی، از آنِ مشکلات است
غم، درد و سختی، سربازانش هستند
سربازانی شکست ناپذیز!
سربازان من چه کسانی هستند؟
شادی، خوشبختی!
آنان که همان‌ اوایل جنگ، بمب ‌باران شدند
و در خاکِ مرگ، غرق گشتند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Bita

مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
14/1/19
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,187
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #34
***
می‌خواهم دست مشکلاتم را بگیرم...
او را به میان ازدحام جمعیت ببرم،
دستش را رها کنم تا در
هجوم شلوغی‌ها گم شود!
تا از دستش خلاص شوم
از طرفی می‌ترسم!
کسی پیدایش کند،
و بی‌خبر از شوم بودنش...
به او پناه دهد
همان بیخ ریش خودم بماند بهتر است!
نمی‌خواهم عذاب وجدان هم
به درد‌هایم، اضافه شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Bita

مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
14/1/19
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,187
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #35
***
هر بار به آخر خط رسیدم،
خودکارِ همیشه همراهم را
به دست گرفتم
و خط را تا بی‌انتها ادامه دادم...
حسابِ به آخر خط رسیدن‌هایم،
از دستم در رفته است!
خودکار خالی از جوهر...
گواهِ هزاران بار
به آخر خط رسیدن، است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Bita

مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
14/1/19
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,187
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #36
***
از بس در مقابل مشکلات خندیدم،
پررو شده‌اند و ماندگار!
گاه با وجود درد‌ قلبِ مریضت،
نباید ادعای قوی بودن داشته باشی
گاه باید بیخیال قوی بودن شوی و بر
روی شانه‌های نحیف خودت، گریه کنی!
آرام‌ که شدی، دیگر مشکلی نیست!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Bita

مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
14/1/19
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,187
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #37
***
روزی پسر‌ عکاس، به سراغم آمد!
خواست بخندم و
سوژه‌ی عکس‌هایش شوم
نمی‌دانست عهد بسته‌ام دیگر نخندم!
فقط می‌خواهم گریه کنم...
تا دلم بار غمش، سبک‌ شود
هنوز برای دق مرگ شدن،
بیش از حد جوانم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Bita

مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
14/1/19
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,187
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #38
***
شاید باید روی بوم سفید رنگ،
شیوه‌ی صحیح خجالت کشیدن را
به تصویر بکشم!
برای کسانی که بویی از خجالت نبرده‌اند
به راستی عده‌ای چه بی‌رحمانه،
تباه‌مان می‌کنند و
خجالت نمی‌کشند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Bita

مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
14/1/19
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,187
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #39
***
می‌خواهم آن دختر فال ‌فروش را
پیدا کنم!
سخت محتاج تکه کاغذی هستم،
تا آرامش را
به تن خسته‌ام بازگرداند
کاغذی که تنها یک پیام داشته باشد:
«مشکلی نیست»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Bita

مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
14/1/19
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,187
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #40
***
شک ندارم که اگر پرنده‌ هم بودم
سهمم از پرواز، خوشی و آزادی نبود!
هر روز کودکان با سنگ،
بدرقه‌ام می کردند.
عاقبت هم اسیرِ قفسی
کوچک و تاریک، می‌شدم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا