روی سایت مجموعه دلنوشته‌‌های خاطرات احساس | مریم سعادتمند کاربر انجمن یک رمان

[MANA SAADATMAND]

***
ضعف قلب، شنیده‌ای؟
با خود می‌گویی:
مگر قندِ خون است، که باعث ضعف آدمی ‌شود؟
اگر تو نشنیده‌ای، حال بشنو...
از من!
قلبم برایت ضعف کرد!​

 

[MANA SAADATMAND]

***
اشکِ قلبم، دلم را رنجاند
ناگهان از من پرسید:
- چرا با من این‌کار را کردی؟
جوابی برای گفتن به او نداشتم... .​

 

[MANA SAADATMAND]

***
دل دادن به تو، دستِ من نبود!
وقتی گفتی می‌روی و دیگر برنمی‌گردی...
وقتی قلبم گرفت...
فهمیدم که دل داده‌ام!
خیلی وقت پیش...
تقصیر من نیست دلم؛ خودت دل داده‌ای!​

 

[MANA SAADATMAND]

***
از سردی لحنت، قلبم یخ بست...
تنم به لرزش در آمد...
چه شدی؟!​

 

[MANA SAADATMAND]

***
قلبم باور دارد که تو برنخواهی گشت؛ ولی...
هنوز چشم انتظار است که از خواب عمیقی بیدار شود و اطمینان دهی که آن، یک کابوس زشتی بیش نبود... !​

 

[MANA SAADATMAND]

***
بدجور می‌سوزد...
قلبم... از درد دوری‌اَت!
چشمم... از چشم به راه‌ ماندنت!​

 

[MANA SAADATMAND]

***
دوری از دو الماس برّاقت، دلم را می‌گیرد
انگار چیزی را که می‌خواهم، پیدا نمی‌کنم
ولی نه...
پیدایش کرده‌ام؛ به دستش نمی‌آورم...!​

 

[MANA SAADATMAND]

***
دل‌آشوبم؛ کجایی؟
بگو...
که ترس من...
از نظر انداختن به گور توست!​

 

[MANA SAADATMAND]

***
حلال کن!
اگر ندیدم رویت را...
حلال کن!
اگر ابراز نکردم احساسم را...
حلال کن!
اگر بر زبان نیاوردم، خواسته‌هایم را... .​

 

[MANA SAADATMAND]

***
زیبای من!
درست است که بد کردی با دلم
آوار کردی آرزوهایم را بر سرم
ولی...
قلبم که هیچ...
مغزم، فرمان بخشوده شدنت را داده!​